آزادی

ما خواهان افغانستان آزاد، مستقل، دموکرات، سیکولار و عاری از هرگونه تبعیض لسانی، سمتی و مذهبی هستیم

آزادی

ما خواهان افغانستان آزاد، مستقل، دموکرات، سیکولار و عاری از هرگونه تبعیض لسانی، سمتی و مذهبی هستیم

ژورنالیزم در خدمت جنگ افروزی

ژورنالیزم در خدمت جنگ افروزی

نوشته: لقمان تدین نژاد

تبلیغات این نویسنده تکرار همان تئاتری است که قبل از آغاز تهاجم آمریکا به عراق به نمایش در آمد که در آن روشنفکران وابسته به پنتاگون نظیر فواد عجمی...

 

هدف وسیله را توجیه می کند  در سایت ,اخبار روز, مطلب دنباله داری در چند بخش منتشر شده که به گفته ی خالق ناشناس آن گویا حاصل یک مصاحبه ی رو در رو با اقشار مختلف مردم در خیابانها و بازارها و اماکن دیگر شهری نظیر کله پزی ها و مساجد و غیره بوده است. این نوشته که ظاهراً از روی یک نوار هفت ساعته پیاده شده و در ابتدا قرار بوده که تنها در طول سه یا چهار بخش به نظر خوانندگان برسد از آن فراتر رفته، به بخش هشتم و نهم خود نیز رسیده و مرز هفت ساعت اولیه ی گفت و گو را با موفقیت شکسته است. گزارشگر و تهیه کننده ی این مطلب -برای سایت ,اخبار روز,- ظاهراً دانشجوی سال چهارم یکی از دانشگاه های تهران است که ,نه در پی نام است و نه نویسنده, و برعکس شخص ساده یی است که تنها از ,چند رنگی و پنهانکاری روشنفکران خسته شده, و از آنجا که متوجه ,نوعی چپ زدگی و غفلت چپی, در سایت های خارج کشور گشته، با این نیت که ,روشنفکران در برابر استقبال مردم از سربازان آمریکایی هاج و واج نمانند, دست به این ابتکار و مصاحبه زده است. نویسنده در اینجا و آنجا -بطور مثال در مقدمه ی بخش پنجم- بی آنکه حقیقتاً لزومی در بین بوده باشد بطور غیرمترقبه بر صداقت خود در تهیه این مطلب اصرار ورزیده و از جمله نوشته است، , این گزارشات در کمال صداقت و بی شائبه و خصوصا خام به همان صورت که شنیده شده اند نوشته شده اند و حاوی هیچ میل و خیالی مگر کمکی به سرزمین در خطرمان نیستند., توجه دقیق تر به این شبه مصاحبه و آنالیز جمله پردازی ها و عبارات و واژه ها و شعار ها و کلیشه ها و مقایسه ی انشای مقدمه ها و گفته های افراد مورد مصاحبه و در مجموع آرایش کلی آن اما برعکس نوشته یی را می نمایاند بغایت تردید بر انگیز و قابل تامل، یقیناً جهت دار، و سرشار از خدشه های آشکار و پوشیده ی تبلیغاتی-ژورنالیستی.

 !

اصالت این نوشته -بعنوان یک مصاحبه ی واقعی با افراد واقعی در خیابانها و اماکن واقعی- نیاز به اثبات و تایید و ارائه ی قرائنی محکم تر از سوگند های خود نویسنده ی (ناشناس) آن دارد و در وضعیت و شکل کنونی آن در بهترین حالت تنها برگزیده و جراحی پلاستیک گفته ها و شایعات و حرفهای روزمره و پیش پا افتاده یی که از طریق تلفن های راه دور و ,مسافر پرس, ها و راههای مشابه دیگر بدست یک نویسنده ی خارج کشوری رسیده و که برای انتشار در اینترنت ادیت شده است تلقی می گردد. این شبه مصاحبه در جوهره ی خود اهداف سیاسی-ایدئولوژیک نئوکان ها و باز های آمریکایی-اسرائیلی را دنبال گرفته و منادی و تکرار گر شعارها و عقاید سیاسی ضعیف و عقب مانده، ارتجاعی و سلطنت طلبانه و ذهنیات ساده ی دوستان نادان و برخی عناصر ضد ایرانی که در راه حل های سیاسی خود برای ایران به امپریالیسم و سایر نیروهای اجنبی متکی هستند محسوب می شود. این نوشته ی تصنعی بطور غیر مستقیم به تحقیر ایرانیان پرداخته و از عامه مردم تصویری لومپنی پرداخته و بنا به طبیعت و ماهیت و شکل ارائه ی آن اصول و اخلاقیات ژورنالیزم و نویسندگی صادقانه را از جهات بسیاری نفی و نقض می کند.


هسته ی اصلی این نوشته تبلیغ مثبت و جانبداری آشکار و پنهان از یک حمله ی نظامی آمریکا به ایران بمنظور حل مسائل داخلی آن کشور است و در مقدمه ی آن و از همان ابتدا اعلام می شود، , بدبختانه همه به نوعی این خواست مردمی را (حمله ی نظامی آمریکا) کتمان می کنند و بروی خود نمی آورند., در این شبه مصاحبه و در موقعیت های مختلف، همان نوشته ها و گفته های رسانه ها و نشریات غربی و نظریات سیاستگران و متفکرین وابسته به جناح نو-محافظه کار و باز های آمریکا و شرق شناسان و عرب شناسان و ایران شناسانی که سیاست ,جنگهای بی پایان,، ,قرن آمریکا,، ,جدال تمدن ها, و افکار ارتجاعی دیگر را برای هیئت حاکمه ی آمریکا می پردازند و صیقل می زنند تکرار می شود. در این رابطه دلایل حمله ی احتمالی آمریکا به ایران را از جمله تکنولوژی اتمی آن کشور، صدور تروریسم به عراق و کشورهای دیگر و حمایت جهانی از آن، و تهدید محسوب بودن آن کشور برای متحدین منطقه یی آمریکا ذکر می کند. خالق این مقاله، ایده ی حمله ی نظامی آمریکا به ایران (بعنوان حلال مشکلات سیاسی-اجتماعی ایران) را بارها و بارها به اشکال مختلف در دهان پرسوناژ های بظاهر متنوع ولی متفق القول خود می گذارد و با نزدیک شدن به زبان صریح مردم کوچه و بازار و تظاهر به مردم گرایی (از نوع ابتذالی آن) و توسل به زبان و عبارات لومپنی سعی در اثبات اصالت نوشته ی خود می کند و به این توهم دامن می زند که گویا مردم ایران قلباً و صمیمانه منتظرند که آمریکا به ایران حمله ی نظامی کند. تکرار چند نمونه از این گفته ها و دنبال کردن خط ابتدایی، ناآگاهانه و از پیش تعیین شده ی این نوشته ضروری است؛


 ...
هی میگن آمریکا می آد الهی که بیاد! ،


,
امروز نه تنها من بلکه بدون اغراق بدون زیاده روی و زیاده گویی بیشتر از هفتاد هشتاد درصد مردم ایران دلشون میخاد که آمریکا بیاد و اونا رو از شر این آخوند مادر... نجات بده، بیشتر از نود درصد مردم آرزو میکنن که آمریکا برای شروع بره مرقد امام امت رو بمبارون کنه، بیشتر از پنجاه تا شصت درصد مردم دلشون میخاد که تو هر مسجدی آمریکا یه بمب بندازه، هر حسینیه ای رو نابود کنه., ،


,
آمریکا اگه میخاد به ایران حمله کنه پشت گرمیش مادر منه،,


,
اگر قرار باشه من بین انتخابات آزاد رفراندوم و حمله آمریکا یه کدوم رو انتخاب کنم من حتما ولو با جنگ با آمریکا رفراندوم و انتخابات آزاد رو انتخاب میکنم اما اگر قرار باشه بین جمهوری اسلامی که ما رو حتما به جنگ داخلی و آخرش تجزیه ایران میبره، و حمله آمریکا یکی رو انتخاب کنم، خب به من هر بر چسبی میخاید بزنین ولی من طرفدار حمله آمریکام! , چند نمونه ی دیگر در پایان این نقد آمده است(1).


حقیقت آن است که مردم ایران امروزه بمراتب بیش از گذشته بدنبال خارج شدن از بن بست حاضر به هر قیمت و توسط هر نیرویی -صرفنظر از نیات واقعی آن- هستند و در واقع به اوج انزجاری از حکومت اسلامی که پروسه ی آن بزودی پس از پیروزی انقلاب آغاز شده بوده است رسیده اند. در این رابطه نیرو های چپ و کمونیست ها که تا این حد مورد انزجار نویسنده ی این شبه مصاحبه هستند- بعنوان دلسوز ترین و صادق ترین و سرسخت ترین فرزندان و مدافعین همین مردم، در واقع از اولین کسانی بودند که نخستین نشانه های استبداد خشن مذهبی، ضدیت مرامی با آزادی ها و فردیت انسان در معنای عام آن و با زنان در وجوه خاص و اسلامی-شریعتی آن، بی لیاقتی و عدم شایستگی حاد تازه به دوران رسیده ها و هیجان های بیمارگونه ارتجاعی ضد غربی رژیم تازه پای اسلامی را کشف و افشا کرده بودند. این نیروها خود پس از اعدام های ضد انسانی-صحرایی و ننگ آور برخی از سران رژیم گذشته بعضاً در همان پشت بام محل اقامت ,امام,- حداقل از بهار 1358 از اولین قربانیان همین رژیم محسوب می شدند. کشتارها، زندانها، تیرباران ها (پاره یی حتی روی برانکارد ها و در حیاط بیمارستان) و ترورهای پنهانی مبارزان، از دانش آموزان دختر و پسر کم سن و سال گرفته تا کادر های بالای سازمان های سیاسی و مبارز در واقع از تابستان 1360 تا اواخر 1362 به اوج تازه ی آنچه که از همان ابتدای به قدرت رسیدن حکومت اسلامی جریان پیدا کرده بود رسیده بود. در تابستان و پاییز سال 1367 با کارگردانی برخی از همین کسانی که امروز بر سر قدرت هستند و با فرمان و فتوای خمینی که بر خلاف ظاهر غلط انداز روحانی خود آدم بسیار بیرحم و کینه توزی بود- ,حل نهایی مسئله ی اپوزیسیون, و اعدام های شتاب آلوده و از میان بردن یک نسل انقلابی عملی شد. اخیراً یکی از روزنامه نگاران سابق ایران که از ایدئولوگ های بانفوذ سلطنت طلبان محسوب می شود آن اعدام های وحشیانه و دردناک را دنباله ی یک جنگ طبیعی خانگی و درونی اردوگاه انقلابیون و ضد سلطنتی ها و میان دو جناح مختلف آن و (تلویحاً) عقوبت شرکت در انقلاب ارزیابی کرده بود.

رژیم جمهوری اسلامی با نسل (انقلابی و متفکر) کشی خود در واقع یک خلاء وحشتناک رهبری آگاه بوجود آورده است که در آن نتیجه جمعی از بی صلاحیت ترین و ناآگاه ترین اقشار فعال در صحنه ی سیاست (عمدتاً در خارج از کشور) در پی چیدن میوه ی آن هستند. همین خلاء (ایجاد شده بدست حکومت اسلامی) باعث شده است که عذاب های تاریخی مردم ایران در طول این بیست و هفت سال و خواستهای بحق ملتی که از فشارهای اقتصادی و فساد اداری و مافیای اقتصادی سپاه و دولت و روحانیون بانفوذ و فقر حاصله از آن، بیکاری و بی آیندگی جوانان، دختر فروشی به کشور های عربی و پاکستان و غیره و در مجموع مدیریت مفتضحانه و خائنانه ی کشور به جان آمده اند، توسط فرصت طلبان و رهبران سیاسی اینترنتی و رادیو تلویزیونی حاشیه نشین و کسانی که مدتهاست پیوند ارگانیکشان با جامعه و توده های مردم گسسته است، هر از چند گاه مورد استفاده ی نامشروع و فرصت طلبانه قرار گیرد.


مردم در درجه ی اول زیر فشار های طاقت فرسایی که جناح پلیسی/ایدئولوژیک/مافیایی رژیم از سویی بر آنها وارد می آورد و تجربه ی مستقیم عهدشکنی، خیانت ورزی، بیمایگی و تذبذب جناحی که اصطلاحاً اصلاحطلب خوانده می شود، و پاره یی به دلیل آنکه هنوز شخصیت و تشکل سیاسی واجد شرایط و شایسته ی احترام و اعتمادی نیافته اند در انتظار دستی هستند که از غیب برون آید و کاری بکند. رژیم حاکمه ی ایران با سیاست های ضد مردمی ضد آزادی و چپاولگرانه ی خود در درون و حرکات سیاسی و پراتیک ابلهانه و ابتدایی خود در خارج باعث بدنامی ایران شده و به یکی از هارترین و مهاجم ترین جناح های امپریالیستی و متحد منطقه یی او بهانه داده است که ملت ایران را همراه با دولت آن در یک کاتگوری ,شیطانی, نهاده و تجاوز به یک ملت و یک کشور مستقل و تاریخی را توجیه کند. و درست در همین فرصت مناسب است که نویسنده و تشکل سیاسی پشت آن به داخل گود پریده و عذاب ها و معضلات کشنده ی مردم را در خدمت دستیابی به اهداف سیاسی خود -با کمک قدرت آتش عظیم ترین نیروی نظامی تاریخ و بقیمت مرگ ها و تخریب ایران- بکار می گیرند و تلاش می کنند خود را مسیحای ایران و تشکلی که با آگاهی عمیق سیاسی عمل کرده و برنامه ی عملی و ضمانت بخش دارد جا بزنند .


به این نوشته مادام که اصالت آن حداقل از راه ارائه ی کل یا بخشی از نوار مصاحبه به یک داور خوشنام و مورد اعتماد و مستقل ثابت نشده باید به دیده ی تردید نگریست و چنانچه بعدها ساختگی بودن آن معلوم شود براحتی می تواند بر صداقت و بیطرفی و مسئولیت پذیری کل مطبوعات و رسانه های خارج کشور تاثیر منفی بجا نهد. پرداختن به این مصاحبه و تحلیل آن از آنجا حائز اهمیت است که نویسنده بی آنکه اهمیتی برای قربانیان بیگناه ایرانی و آمریکایی یک حمله ی احتمالی در راه اهداف امپریالیستی آمریکا و متحدین آن در منطقه قائل باشد دست به یک تهاجم مطبوعاتی و جنگ روانی که در ضدیت ماهوی با خواست های عادلانه ی عاجل و آینده ی مردم ایران و روشنفکران مستقل و میهن دوست آن می باشد زده است. این نویسنده یا خاطره و آثار زخم جنگ هشت ساله ی ایران وعراق و کشته ها و معلولین و خانواده های متلاشی شده و تخریب ها و ویرانی های اقتصادی همراه آن را فراموش کرده و یا از عواقب وحشتناک و ویرانگر و دراز مدت حمله ی نظامی ابرقدرت های جهانی و منطقه یی بر آینده ی ایران با خبر نیست و یا به مصداق ,ز هر طرف که شود کشته نفع اسلام است, آن را شرط ضروری و گریز ناپذیر وصول به برخی اهداف سیاسی مشکوک (ولی قابل حدس) در صحنه ی سیاست خاورمیانه می داند و شاید دقیقاً به همین جهات باشد که دکترین مهاجم ترین جناح های جنگ طلب و بحران دوست آمریکایی و اسرائیلی را تبلیغ می کند و برای ملت خسته، رنجدیده، فقرزده، مستاصل، مظلوم و در زندان ایران نسخه های زهر آلود با اثرات جنبی کشنده تجویز می کند.

تبلیغات و نظریات این نویسنده در واقع تکرار همان تئاتری است که قبل از آغاز تهاجم آمریکا به عراق به نمایش در آمد و که در آن روشنفکران وابسته به پنتاگونی از نظایر فواد عجمی و باصطلاح صاحبنظران سیاسی و مبارزان در تبعیدی از قبیل احمد چلبی و ایاد علاوی برای حمله به مام میهن و خاک آبا و اجدادی و خاستگاه فرهنگ و تاریخ خود تبلیغ می کردند و در استقبال مردم بغداد از ,ارتش آزادیبخش ایالات متحده, و گل ریختن روی سربازان آمریکایی داد سخن می دادند. اینان به نمایندگان مجلسین آمریکا و بینندگان ساده اندیش و از همه جا بی خبر تلویزیون های آمریکایی اطمینان می دادند که در صورت حمله ی آمریکا به عراق مردم آن کشور تا ابد رهین منت ایالات متحده ی آمریکا باقی خواهند ماند. در عمل اما این تهاجم توسعه طلبانه که برای اهدافی کاملاً متفاوت از خواست های بحق مردم عراق صورت می گرفت خونین ترین و ویرانگر ترین نتایج و عواقب را برای مردم عراق ببار آورد و غرور ملی آنان را به بدترین وضعی لگد مال نمود. بر اساس برخی آمار ها تعداد کشته شدگان عراقی -از پلیس جوان و تازه کار و تازه استخدام شده ی آن گرفته تا مردم عادی بیگناه- به حدود صد هزار نفر می رسد. نویسنده ی ناشناس از جمله از زبان یکی از پرسوناژ های خود می گوید، ,فقط آمریکاست که حریف آخونده و بس، خدافظ. .. اگرم بیاد مردم جلو پاش گل می ریزن., و در جای دیگر از زبان یکی دیگر از پرسوناژ های خود می گوید، ,به شما قول می دم که اگه آمریکا بیاد ایران پر میشه از شعار زنده باد آمریکا., یکی دیگر از پرسوناژها از دور به پرزیدنت بوش سلام رسانده و میگوید، ,ازاینجا در بازار تهران به آقای بوش سلام می کنم و به او می گویم که مردم ایران برعکس روحانیت شیعه، برعکس حزب الهی و بسیجی هیچ دشمنیی نه با دولت و نه ملت آمریکا دارد., (غلط های املایی-انشایی از آن خود نویسنده است) قابل توجه است که این ایده (حمله ی نظامی به ایران) و نحوه ی ابراز آن هرچند از زبان آدم های متنوعی مطرح می شود اما زاویه دید آن تنوع و گوناگونی طبیعی یی که از یک مصاحبه ی واقعی حاصل می آید بخود نمی گیرد و در حد همان تز و ذهنیت نویسنده باقی می ماند. تنها متغیر در این میان شرایط و نحوه ی ابراز آن و نوع جاسازی آن (بین جملات) است.

نویسنده که بجای تحلیل منطقی اوضاع سیاسی ایران، سیر تاریخ، جابجایی نیرو های جهانی و تحولات پیچیده ی جهانی و سرفصل های تاریخی، به تحلیل ها، برخوردها و راه حل های عوامانه-ابتذالی متوسل شده است بارها و بارها انزجار خود از روشنفکران و چپی ها و ,اربابان تربیت و تنزه, را نشان داده و بغض خود را نسبت به ,روشنفکرانی که بمراتب بیشتر از مردم در سریش اسلام چسبیده اند, نشان می دهد و از ,نوشته اکثریت قاطع نویسندگانی که یکدیگر را به امتناع دخالت نظامی آمریکا در نوشتن و گفتن و تجزیه وتحلیل نصیحت می کنند, اظهار تحیر می کند. او در یکجا پس از تشریح رویای ,حمله ی برق آسا, و ,غیر مترقبه, و ,غیر منتظره, و ,صد در صد, آمریکا به ایران، پیشاپیش غلط بودن نظریه ی روشنفکران مبنی بر نوع برخورد مردم را اعلام می کند و از ,ناآگاهی آنان از آنچه واقعاً در جامعه می گذرد, اظهار تعجب و حیرت می کند.


این نوشته همزمان مواضع کلیدی دیگری را نیز بارز می سازد که از جمله می توان به چپ ستیزی و روشنفکر ستیزی بی پرده ی آن، تقلیل معضل جامعه شناسانه-تاریخی مذهب در حد یک برخورد ابتذالی- احساساتی- عامیانه با آخوند ها و اسلام و مقدسات آن، تبلیغ ایده ی رفراندوم در ایران، نگاه حسرت بار به شاهنشاهی از دست رفته، ترغیب افکار به فراموشی کودتای آمریکایی بیست و هشت مرداد و تراژدی براندازی دولت ملی دکتر مصدق -و پرهیز از سرزنش عوامل آمریکایی و ایرانی آن فاجعه- اشاره کرد.


نظریه اخیر شباهت های غریب و تامل بر انگیزی دارد با اظهار نظرها و مقالاتی که اخیراً یکی از نظریه پردازان سیاسی این دوره در همین مورد و موارد مشابه دیگر در یک وب سایت آلمانی منتشر کرده است. این شخص یادآوری تراژدی براندازی دولت ملی دکتر مصدق (که قابل انفکاک از استواری او در مقابل امپریالیسم، آزادیخواهی و نجابت انسانی او و استقلال طلبی او نیست) و میراث های ارزنده یی که آن قهرمان ملی برای ایرانیان گذاشته است را با مراسم سینه زنی و زنجیر زنی و تعزیه گردانی های دهه اول ماه محرم تشبیه کرده و مردم را به فراموشی توطئه ی سیا-آمریکا و سایر امپریالیستها و عمال داخلیشان (که برخی هنوز در قید حیات هستند) ترغیب کرده است.

در قسمت چهارم این شبه مصاحبه نویسنده پس از آنکه غیر منتظره به کشف نماز بعنوان ,مشکل اصلی, ایرانی ها نائل می آید و مدعی می شود که ,چپی و راستی و لیبرال و دموکرات همشون اگر نمازم نخونن روح تکرار احمقانه در طبیعتشونه,، از زبان یکی دیگر از پرسوناژ هایش که دکتر نامیده می شود می نویسد،


,
بله، آقا این بیست هشت مرداد هم شده مثل همون نماز، من فکر میکنم ما تا دوهزار هشتصد سال دیگم هی مثل نماز خوندنمون هی تکرار کنیم که بابا هر بلایی سرمون بیاد همش از دست این کودتای بیست هشت مرداده، در این کودتا هم همه عالم مقصرن غیر ما! از چپمون تا راستمون همین از زمین و زمان طلبکاریم که بیست و هشت مرداد کودتا شده، میخایم آمریکا و انگلیسو غرب و شرق رو نابود کنیم که کودتای بیست هشت مرداد اتفاق افتاد.,


همان شخصیت مجازی در دنباله ی خطابه ی خود به نقل خود چرخش ظریفی می دهد و هم از یکسو بمانند بسیاری از سلطنت طلبهای نیمه رویزیونیست و سلطنت طلبانی که تا بن استخوان ضد مصدقی بوده اما دیگرگونه تظاهر می کنند، به موج مصدق دوستی سطحی یی که اخیراً رایج شده می پیوندد و هم در همان حال مقام و نقش او را تقلیل داده و سد راه تکامل ذهنی ایرانیان معرفی می کند و یادآوری و گرامیداشت میراث او را مذهبی گونه و خرافی ارزیابی می کند. نویسنده ی این شبه مصاحبه در هیچ جا از سر تقصیر روشنفکر و ملی و چپ نمی گذرد و در موقعیت های مختلف ناخشنودی خود را از آنان و خصوصاً خصومت ذاتی خود با کمونیست ها و توده یی را ظاهر می کند و در همانحال به تجلیل از سلطنت و شاهان سلسله ی پهلوی می پردازد،


,
ما روشنفکر و غیر روشنفکر و ملی و ملی مذهبیمون، چپ و راستمون همین جور در رثای بیست هشت مرداد تعزیه نویسی میکنه، آقا از نماز خونی و تکرار مکررات دست بردارین. ..این مسئله رو یه بار برا همیشه حل کنین. ..تا میایی حرف بزنی بیست وهشت مرداد رو مثل یه تخم مرغ گندیده میزن تو پیشونیت. ..بالاغیرتن کی میتونست تو اون دوره با اون امکانات، با اون عقب ماندگی با اون نماز خونی بهتر از رضا شاه عمل کنه، کی؟ پدر آقای خامنه ای؟ پدر آقای شریعتی؟ پدر امام خمینی؟ شیخ عبدالله نوری؟ حزب توده؟ پدر آقای بنی صدر؟ کی آقا کی میتونست، جمهوریخواه هم اگر بود که اون بیچاره قبل ازما بود اون اول بود. ..من خودم دمکراتم، بنابراین جمهوری خواهم ولی معتقدم هیچ آدم منصفی هنوز تاریخ پهلویها رو با بی طرفی ننوشته و نخونده! من این رو برا تبرئه اونا نمی گم، برا بهبود وضع روحی و تکراری ,نمازی, آقایون و خانمها ی امروز و فردا میگم. .. کودتای بیست هشت مرداد محکوم بوده و هست، ولی آخه یه ذره فکر کنیم که آن زمان و آن دوره چه داده هایی رو ما داشتیم، کدوم مردم، کدوم ادوکیشن، کدوم تعلیم و تربیت، کدوم روشنفکر، اون طرف راهم داشته باشین ، غرش خرس قطب روسیه کشور شوراها، مگر اینکه بگیم اونا بهتر بودن، که اینطور نیست، کشور ما با همه سیه روزهاش وضعش از خیلی از کشورهایی که زیر چکمه ی استالین رفتن و دراومدن بهتره. ..من نمی گم کودتای بیست و هشت مرداد چیز بدی نبود، من میگم ما در اثر ارزیابی های غیر ملی و احمقانه و غیر واقعبینانه مان ضرر کوتای بیست هشت مرداد، را که، چون گذشته، پس اجتناب ناپذیرهم هست، را صد و هزار برابر کرده ایم. از اون کودتا پنجاه و دوسال میگذره، بخدا اگر مصدق هم امروز زنده بود اون بزرگوار از سالها پیش دستور ورق زدن این ورق از تاریخ ایران را داده بود.,


نویسنده در جای دیگر در مقام همان دانشجوی سال چهارمی می ایستد و با نقل و بیانی عصبی و در قالب یک دعوای لفظی با پدر خود -که در عین حال شدیداً ساختگی و خام می نماید- باز از کودتا می گوید و باز فراموش کردن آن تجربه ی دردناک و فاجعه ی تاریخی ر ا به خوانندگان خود موعظه می کند،

"مگه پنجاه دوسال از کودتا نمی گذره، مگه شما سه نسل رو با این کودتا سرگرم نکردین، از چپتون تا ملی تون تا ملی مذهبیتون. ..اصلن شما تو این پنجاه و دو سال با این کودتا چه کردین."

و یا در جای دیگر باز از زبان خودش (دانشجوی سال چهارمی) مضمون نوشته های همان شخصیت سیاسی اینترنتی که هم خاطره ی مصدق را تقلیل می دهد و هم گویا عکس او را روی میز کار خود گذاشته و آنرا به عکس فرزندانش ترجیح میدهد- آورده و می گوید،


,
من و دکتر و ملیونها نفر معتقدیم که شماها همین طور که هزار و چهارصد ساله که به امام حسین و شیعه گری چسبیدین، پنجاه و دو ساله که به کودتای بیست هشت مرداد هم چسبیدین، مثل یه کتاب گرفتین زیر بغلتون، دست و بال خودتونو بند کردین، نه بازش میکنین بخونینش و واقعا بفهمینش، نه میزارینش کنار که اقلا دست و بالتون باز بشه و بتونین کاری بکنین. ..,


حقیقت آنست که امروزه اکثر ملت ها خسته از جنگ و بحران و قحطی و خونریزی و معضلات خانمان برانداز دیگر چند مدتی است که حرکت خود بسوی نفی جنگ و راه حل های خشونت آمیز (تحت هر پوشش و ایدئولوژی) را آغاز کرده اند و این تنها امپریالیسم و کارخانه های اسلحه سازی و ایدئولوگ های مرتجع آن و دولت ها هستند که لجوجانه در راه ابقا و تداوم جنگ و بحران و خشونت تلاش می کنند. این نویسنده -که به استناد به نوشته های تلویحی و آشکار خود او یک سلطنت طلب-ضد مصدقی ماسک دار محسوب می شود- این بار در این انتظار است که همان نوادگان ,کرمیت روزولت, و ,ژنرال آیزنهاور, یک عملیات جاسوسی نظامی -با یک عنوان یونانی اساطیری- دیگر برای ایران تدارک ببینند و به سادگی (یا پیچیدگی) بمباران کردن ایران و گرفتن ده ها و صدها هزار نفر تلفات از مردم و فرزندان آنان جاده را برای به قدرت رسیدن آنان و نقل مکان محتاطانه و پاره یی نادلبخواه ایشان و تشکل سیاسیشان به داخل ایران صاف کنند. مواضع تشکل ساده نگر، بی عمل و متکی به بیگانگانی که در این نوشته مطرح شده به مواضع سازمان سیاسی سابقه دار دیگری که حدود دو دهه است برای جلب اعتماد دولتمردان آمریکایی تلاش کرده و اخیراً نیز به مهاجم ترین جناح های جنگ طلب آمریکایی نزدیک شده شباهت های ناگزیر پیدا کرده است. این دو تشکل از آنجا که به نیروی مردمی ایمان چندانی نداشته و از پشتیبانی و احترام و اعتماد آنان برخوردار نیستند در پراتیک و نظر سیاسی خود هر روز بیشتر و بیشتر به بیگانگان متکی می شوند.
این نویسنده یکی از نگرانی های اصلی خود را بطور ماهرانه چندجا بین جملات دیگر جاسازی کرده و تلویحاً نزدیکی ذهنی خود را به جناح باز های اسرائیل نشان داده است. ازجمله در یکجا پس از آنکه حمله ی آمریکا را بدون چون و چرا و حتمی قلمداد می کند با اینکه خود مخالفتی با حمله آمریکا و خونریزی های همراه آن و پیچیدگی های بعدی ندارد رژیم اسلامی حاکم را بخاطر تحمیل جنگ هشت ساله بر ایران مورد سرزنش قرار داده و در آخر می گوید، , برای شروعشم دیدیم که تا حالا هزار بار و خصوصا همین چندی پیش اسراییل رو تهدید به استفاده از بمب اتم کرد, و یا در جای دیگر می گوید، ,هنوز میخایم اسراییل رو از صفحه روزگار محو و نابود کنیم., نویسنده با گرفتن مواضعی این چنینی خصوصاً اگر اشارات شووینستی و ضد عربی او را در کنار آن بگذاریم بار دیگر اصالت و بیغرضی و بیطرفی نوشته ی خود را زیر سئوال می برد و آنرا به تراکت های تبلیغاتی یی که اسرائیل هرروزه علیه ,دشمن شماره یک, خود، جمهوری اسلامی ایران، در رسانه ها و مجلات غربی منتشر می کند شبیه می سازد. اهداف توسعه طلبانه/جنگ طلبانه/تهاجمی جناح های اسرائیلی هیچگونه نزدیکی و همراهی با خواست های بحق مردم ایران ندارد و تبلیغات این ,نادان دوست, اسرائیل، در حقیقت بار دیگر به تنور خصومت های ابتدایی و نئاندرتالی دیرینه و عقب مانده می دمد و به نزدیکی ها و دوستی های طبیعی-تاریخی ملت های ایران و اسرائیل لطمه وارد می آورد. این نویسنده ی ناشناس در واقع با به زیر پا نهادن و نقض اولیه ترین و اساسی ترین اهداف ادبیات و نویسندگی، در دعوای میان مثلث جناح های جنگ طلب/بحران دوست ایران، آمریکا و اسرائیل جانب دوتای آخری را گرفته و بجای اشاعه و تبلیغ دوستی تاریخی و فرهنگی و رابطه ی ارگانیک میان عامه ی ایرانیان و یهودیان و مردم اسرائیل و به همین اعتبار مردم آمریکا علیرغم برخی مجادلات و عدم توافق های واقعی اما قابل حل- و بعوض تاکید عالمانه/فرزانه بر نقاط دوستی و اشتراک منافع ملت های ایران و اسرائیل و همراهی با نویسندگان و روشنان برجسته ی اسرائیلی، جذب بازی ارتجاعی ترین جناح های جهانی شده و نوشته ی خود را با شعار ها و کلیشه های کهنه و از مد افتاده ی نژاد پرستانه می آلاید.

لحن نویسنده در یکجا شباهت عجیبی با تبلیغات و اظهار عقیده هایی که روزانه تحت پوشش ,مبارزه جهانی با تروریسم, در رسانه های غربی ابراز می شود پیدا می کند و در آن از موضع یک متفکر از خود راضی آمریکایی که عموماً به سازمان های راستگرا نزدیک بوده و به حقانیت ایدئولوژیک خود در گستردن فرهنگ برتر آمریکایی به میان وحوش خاورمیانه یی و عرب و ایرانی و مسلمان ایمان دارد- می نویسد:


,
نه خیر آمریکاییها به مراتب سالم تر و راستگوتر و با اخلاقتر از اروپاییها هستن. اروپا امروز فقط فکر امضاء قرار داد با حکومت اسلامى ست، اونا دلشون میخاد تا میتونن با ایران قرارداد امضاء کنن، ولى روز واقعه شما خواهى دید چنان این حکومتیاى اسلام پناه رو تنها بزارن که سابق نداشته باشه. تازه راى گیرى و انتخابات عراق و آزادى عجیب غریب حاکم بر این انتخابات همه جهان و از جمله اروپاییا رو سر عقل اوورد. اسلامیاى تو ایران هم اگر چه سر عقل نیومدن ولى دیدن که تو این بیست و شش سال اونا حتا یک انتخابات هم نتونستن بر قرار کنن که حتا شبیه اتخابات افغانستان و عراق باشه., (غلط های املایی از متن اصلی وارد شده) و یا در جای دیگر آمریکا را قربانی مظلوم ایران قلمداد کرده و می نویسد، ,آمریکاییها بیست و شش سال با ایران کلنجار رفتن، نه تنها روحانیت شیعه را شناختن، بلکه، تشیع و اسلام را اصولا نه قابل اعتناء میدونن و نه قابل اعتماد، بیست و شش سال توهین به آمریکا و آمریکایی، به غرب و غربی، بیست و شش سال آتش زدن پرچم آمریکا، بیست و شش سال گروگانگیری، بیست و شش سال مرگ بر آمریکا،,


این نویسنده همان برچسب ها و تهمت های همیشگی امپریالیستی را -که تمام ایرانیان را همکاسه کرده و میان مردم عادی و یا سیاه حزب اللهی و چماقدار آن تفاوت قائل نمی شود- تکرار می کند و مردم قربانی شده یی را که سنگ زیرین آسیا (بین هیئت مخوف حاکمه ی خود و قدرت آتش آمریکا) است به اینگونه توصیف می کند:


,
اصلا کشور شهید پرور یعنى کشور تروریست پرور، شهر شهید پرور یعنى شهر تروریست پرور، مردم شهید پرور یعنى مردم تروریست پرور. وهمه اینها یعنى حمله هاى انتحارى کار جمهورى اسلامیه، تا قبل اینى که خمینى خامنه اى و رفسنجانى و سپاه و بسیج کانون شهید پرورى رو در ایران بوجود بیارن حتا یک حمله انتحارى در دنیا انجام نشده بود. من در این مورد کار کرده ام حملات انتحارى به این صورت سیستماتیک در جهان از زمان روى کار آمدن حکومت روحانیون شیعه در ایران شروع شده و ادامه دارد. ..و اینها یعنى اینکه هم غربیا حمله مى کنن و هم حکومت اسلامی، ایران رو در معرض حمله قرار خواهد داد. تنها یک راه باقى مانده و آن استفاده از فشار از درون و از بیرونه براى تحمیل یک رفراندوم به حکومت اسلامى و نتیجتا ورود ملیونى مردم به صحنه و بر چیدن بدون خون ریزى حکومت اسلام و تشیع و ظهور یک جمهورى لایی.

 

 تاملی دقیقتر بر این نوشته و تعمق در شیوه ی نگارش، واژه های بکار رفته ، عبارت پردازی ها، کلیشه ها و شعارها و نظریات سیاسی-راهکاری مطرح شده و تناوب و تکرار آن اصالت و صداقت این نوشته را جداً زیر سئوال می برد. دانش عام سیاسی و تاریخی مصاحبه گر و مردم بظاهر عامی طرف صحبت او و اطلاعات آنها از آنچه در خارج و داخل می گذرد (پاره یی تخصصی و دقیق بوده و پاره یی فقط از طریق اینترنت آزاد و بدون فیلتر حاصل می آید) و نیز آشنایی عالمانه با افکار و تمایلات و فلسفه ی شخصیت های سیاسی و مذهبی داخل و خارج کشور (نظیر عبدالکریم سروش و شیرین عبادی و صاحبنظران سیاسی اینترنتی و دیگر کسانی که هویتشان به آسانی قابل حدس است)، شباهت بسیار نزدیک و پاره یی ارگانیک شعارها و نظریات مطرح شده در این مصاحبه با آنچه که قبلاً در مطبوعات و سایت های اینترنتی خارج از کشور آمده و چند نکته ی دیگر تنظیم گر این مصاحبه از همان ابتدای نوشته ی خود، ,لغات خام و ابتدایی و جاهلی و بازاری و جنوب شهری و شمال شهری و با لهجه و بی لهجه، باادبانه و بی ادبانه, را بعنوان نقطه قوت و سند اصالت کار خود قلمداد کرده و در همان حالیکه امیدوار است که ,ارباب تربیت و تنزه چند لغزش ,مردمی, را به دیده اغماض بنگرند., اما بسرعت و از همان ابتدای نوشته ی خود شخصی را می نمایاند که دانشجوی سال چهارم یا غیر، از ذخیره ی لغوی (قدیم و جدید و عربی) و امثال و حکم و ادبیاتی که پاره یی از آن حداقل از سالهای دهه پنجاه به اینسو تقریباً متروکه تلقی می شود مسلح است. توجه به عباراتی نظیر , برهان قاطع و قداره اسلام ناب محمدی , و , چنانکه در طب مدفوع و ادرار خون و چرک و رحم و آلت تناسلی خصوصا از امهات تحقیق و مورد تحقیق است, و املا هایی مانند اصلن/اولن/فعلن و اسراییل (نه اسرائیل) قابل تامل بوده و به کار یک نویسنده ی فصلی و غیر مجرب کمتر شباهت دارد. نویسنده از همان ابتدا دست خود را در بیان باز گذاشته و (شاید بدلیل تربیتی و آشنایی نزدیک) عبارات و قول ها و واژه های لومپنی بسیاری را در کمال روانی و راحتی در انشای نوشته ی خود بکار برده و در ترتیب دادن میزانسن های خود مورد استفاده قرار می دهد. او در موارد مختلف بیشتر با روایت های لومپنانه -از زبان پرسوناژ های خود- سیر تحولات جامعه و حال و آینده را پیش بینی می کند و فحاشی ها و بددهنی های عوامانه یی نظیر


,. ..
عزیز من سگ مسجد شغال مسجدو خوب می شناسه، آخرشم اونجاشو پاره می کنه. تو نگا کن ببین این مردم چطوری کم کم و کم کم مسجدا رو تبدیل به شاشگاه کردن. .. بیا بریم تو دم در وایسا ببین چند تا اُمُل میره تو مسجد چندتا آدمی که تنگش گرفته، بیا دیگه. .. بچه کجایی؟ از اون بچه پولدارا باید باشی. .., و یا ,. ..ولی مسئله شون اینه که آمریکا دیگه اگه اینا معذرت میخام معذرت میخام دولام بشن دیگه این آمریکاس که میگه برو گم شو مرده شورتو ببرن. ..,


بکار می برد و بارها و بارها در خلال سطور راحتی و نزدیکی ذهنی و تربیتی خود را با چنین برخورد های عوامانه یی با سیاست و طبیعت هرچه پیچیده تر شونده ی آن نشان می دهد. نویسنده آنقدر در بیان ابتذالی خود افراط می کند که گویی ناخواسته به گذشته ی تربیتی و اجتماعی خود بازگشت کرده و ناخودآگاه به برون فکنی تحسر ها و اشتیاقات درونی و قلبی خود دست زده است.


نویسنده در کار خود و انتشار هرچه سریعتر نوشته ی خود عجله بخرج داده و در نتیجه مرتکب برخی اشتباهات فاحش سناریو نویسی و ابداعات ادبی شده است که از آن میان تنها به زودجوشی غیرمتعارف مردم کوچه و بازار، سیر آرام و بی دردسر و بدون مانع حرکت مصاحبه از یک پرسوناژ به پرسوناژ دیگر، وارد شدن سریع و بی مقدمه ی مصاحبه شوندگان به اصل موضوع، توضیحات غیر ضروری پرسوناژ ها در مورد اصل سئوال و تکمیل سئوال خود پرسشگر، عدم تنوع زبان و بیان پرسوناژ ها و تکرار تامل برانگیز چند شعار و کلیشه ی کلیدی، و در مجموع فضای کلی این اثر اشاره کرد. پرسوناژ ها در جواب ها و صحبت های خود حضور ذهن و سرعت انتقالی نامعمول نشان می دهند و گویی جواب های مدون شده ی خود را از پیش حاضر کرده و بیصبرانه در انتظار اتمام سئوال پرسشگر و نقل پاسخ خود هستند. مردم عادی کوچه و بازار به امری بنام ,اسم مستعار, که استفاده های کاملاً تخصصی دارد آشنایی کامل دارند و با حضور ذهن و آمادگی کامل سریعاً به ابداع آن دست می زنند. از جمله راهله و ایوب، دختر و پسری (غیر مزدوج؟) که در بازار با آنان آشنایی حاصل می شود اینطور می گویند، , ولی برا اینکه کار شما از اعتبار برخوردار باشه من هر چی بدونم و به نظرم برسه راسشو می گم، شما می تونین منو راهله صدا کنین این اسم همین حالا به نظرم رسید اسم دایه بابامه،, پسر هم می گوید: ,مرا ایوب صدا کنید، اینهم اسم مستعارمن برا فقط امروز!,


این شبه مصاحبه برخلاف ادعای نویسنده که در مقدمه به ,خام بودن و ابتدایی بودن, آن (که از روی نوار پیاده شده) افتخار می کند حداقل از همان آغاز مصاحبه با یک دختر و پسر جنوب شهری بنام های ایوب و راهله (گویا منظور نویسنده راحله بوده.)، چرخش تازه یی بخود می گیرد. نویسنده در آنجا از همان ابتدا بیمقدمه و بدون آنکه لزومی در بین بوده باشد به جنوب شهری بودن این زوج اشاره می کند و سپس انشا ها و جمله بندی های عالمانه و منسجمی که از نظر دستوری به یک نویسنده ی مطلع و مجرب اشاره کرده و ورای جمله های بی ترتیب محاوره یی است در دهان پرسوناژ های خود می گذارد.


در یک مورد راهله در مورد حکومت اسلامی و سلوک اجتماعی-تاریخی اسلام و پیغمبر با غرایی و تسلط کسانی نظیر علی دشتی (بیست و سه سال)، هدایت (توپ مرواری)، شجاع الدین شفا و پتروشفسکی نظر می دهد و در خلال جملاتی سلیس بطور مثال اینطور اظهار عقیده می کند:
,
حکومت ایران حکومت ولایت مطلقه فقیه است، هیچ کسی در طول تاریخ جرات نکرده بر ایران حکومت کنه و از کلمه مطلقه استفاده کنه، این برای مردم تحقیر مطلق رو به همراه داشته، در واقع باید این حکومت رو و اصلن اسلام رو حکومت مطلقه تحقیر نوع بشر به حساب آورد، ما تو خونوادمون همش دعوا داریم و پدرم بارها به من گفته که من سر خودم رو با حرفام به باد می دم، او درست میگه ولی نمی دونه که با این حرفش همه حرفای منو که میگم همه دردای ما از اسلام و اهل بیت محمده، همش از قرآنه، همش از سنته تایید میکنه! آخه پیغمبری که در پنجاه و هفت سالگی با یه دختر شش ساله آشنا میشه و بعد از سه سال که باهش ور میره و بازی بازی میکنه وقتی نه سالش میشه عروسی میکنه و بعد هم فتوا میده که پس دخترا از نه سالگی بالغ میشن و هزار تا چیز دیگه، آخه این دیگه پیغمبره؟ !,


و یا در یک جای دیگر اطلاعاتی از کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 بدست جمهوری اسلامی به این صورت بدست می دهد،


,
نمی دونسیم یه مسلمون با اجازه قرآن عین فوت و آب آدم می کشه، تو سال شصت و هفت (1367) نزدیک میدون. .. تو کوچه ما چند تا دختر بچه و پسر بچه رو گرفتن و برا زهر چشم گیری همشونو کشتن، بیچاره ها یکیشون سیزده سالش بود اسمش م. .. بود هم بازی من بود و از من بزرگتر، اون خانواده ها دوتا یا سه تاشون هنوز تو اون کوچن، شما باورتون نمی شه ولی اونا هنوز نمی دونن که بچه شون به چه جرمی دستگیر شده، به چه جرمی کشته شده، با چه وسیله کشته شدن، خیلیا میگن که دختر بچه های ده چهارده ساله رو قبل از اعدام بهشون تجاوزم می کردن. ..خدا می دونه اینا تو اون سال چقدر بچه و جوون کشتن.,


بنظر می رسد که نویسنده ی این شبه مصاحبه، جریان کشتار ها و اعدام های تقریباً روزانه و هفتگی سالهای 1360 و 1361 را که در آن در واقع هم دختران سیزده ساله و جوانتر را بدون محاکمه اعدام کرده و که غالباً با حکم قضات شرع و تحت عناوین و پوشش های شرعی-اسلامی پیش از تیرباران (توسط پاسداران، زندانبانان، برخی حزب اللهی هایی که از روی ,فریضه, به امور زندان های جمهوری اسلامی خدمت می کردند و غیره) به دختران تجاوز می شد را با کشتارهای سال 67 که عموماً مخفیانه و توسط زندانبانان جمهوری اسلامی و به حکم شخص خمینی تنها در داخل زندان ها انجام می گرفت اشتباه گرفته است. این اشتباه تنها در این مورد و این نویسنده ی بخصوص- جالب توجه است و چه بسا معیاری از سطح تجربه ی مبارزاتی و درجه ی شرکت این نویسنده در فعالیت های سیاسی و احتمال پیوستن دیر و نابهنگام -و شاید در خارج از کشور- او به جنبش آزادی خواهی و مبارزاتی ایران بدست داده باشد.


زبان ایوب و راهله بیش از حد معمول (علیرغم لومپنیسمی که در آن تزریق شده) شسته رفته و عالمانه است و زوجی را می نماید که بخوبی از سرنوشت زهرا کاظمی (خبرنگاری که توسط نیروهای امنیتی ایران بقتل رسید) با خبر هستند و اخبار مربوط به سلمان رشدی را با علاقه دنبال می کنند. این زوج در حرف های خود واژه هایی نظیر ,فبها (عربی),، ,منجی,، ,سنت (اسلام),، ,نوع بشر,، ,ایدئولوژی,، ,متد,، ,اصلاحطلب و اصولگرا,، ,ورق خوردن تاریخ,، ,جنگ نسل, و ,رئوف, بکار می برند.


در بخشی دیگر شخصی که ظاهراً شغل ,مقنی, و مهندس چاه دارد لغاتی از قبیل ,تقیه,، ,وفور,، ,علناً,، ,الصبر مفتاح الفرج -کلید فرج-,، ,رفراندوم,، ,گروه چرکین لباس چرکین فکر, را بکار می برد، منتظری را می شناسد و کدیور را (پس از یک مکث ساختگی و کلیشه یی) بخاطر می آورد و از نظریات آنها بااطلاع است. نویسنده در نقل عبارت عربی ,صبر کلید فرجه, علامت تعجب (!) بکار برده. این ممکن است اشاره یی باشد به اینکه منظور نویسنده ,فرج، با سکون بالای ر، آناتومی زنانه, بوده و اینکه او بار دیگر خواسته است مهر لومپنیسم خود را این بار به زبان عربی- بر نوشته ی خود نهاده باشد. راهله، دختری که بیجا و بی دلیل به منطقه ی سکونت او (جنوب شهر) اشاره می رود معلوم نیست از روی مراودات مستقیم خود و یا از روی نوشته های دیگران و شنیده های خود اظهار عقیده می کند که گویا در کشورهای عربی دو نوع زن مورد قبول است ,یکی زن فاحشه و دیگری زن سنتی بی سواد بی کمال عهد بوقی., گذاردن این گونه برخورد های عوامانه- شووینیستی- عاطفی در کنار تک جمله ها و شعار هایی که در دفاع از اسرائیل ابراز می شود، باز هم بیشتر و بیشتر بر پیچیده تر بودن هدف این نوشته و اغوا گری ظاهر آن انگشت می گذارد و ذهن خواننده را هرچه بیشتر نه به سوی مردم کوچه و بازار بلکه بسمت یک نویسنده ی مطلع و مجرب با تمایلات سیاسی تعریف شده و پیشداوری های خاص هدایت می کند.


این نوشته علیرغم فضای کوچه بازاری و عوامانه اش باحتمال قوی توسط نویسنده یی که اطلاعات و آگاهی های فراوانی از جو سیاسی خارج و داخل کشور داشته تدوین شده است. نویسنده ی این شبه مصاحبه گرفتار پیش داوری ها و تمایلات سیاسی سلطنت طلبانه و چپ ستیزانه، ضدیت سطحی-ابتذالی با اسلام و نزدیکی و همراهی طبیعی با جناح های جنگ طلب آمریکایی بوده و یک کوشش تبلیغاتی که جنگ و خونریزی را (به بهانه ی مصالح ملی ایران) موجه جلوه داده و در پی آماده سازی افکار عمومی روشنفکران در این راستا بوده تلقی می گردد. لومپنیسم و ابتذالی که بر گفته ها و منش های مردم در این مصاحبه حاکم است پاره یی تقلیل و تحقیر مردم ایران تلقی می شود و بناحق خاطره ی کمیته چی هاو لومپن هایی که زمانی به خدمت خمینی و دستگاه سرکوب او در آمده بودند را تداعی می کند. کاریکاتور مردم تهران (ایران) در این شکل ابتذالی توهینی به مردم عادی و به بسیارانی که خود از درجه ی شعور و آگاهی بالا و تحصیلات و تخصص برخوردارند محسوب می شود. این نوشته آشکارا به تکرار همان نظریات کهنه ی امپریالیستی که بر ایرانیان برچسب شیطانی زده و هر عقوبتی را از جنگ و خونریزی گرفته تا تجزیه و جنگ داخلی و تحریم اقتصادی به همین دلیل شایسته آنان دانسته می پردازد. این نوشته به توهمات خطرناکی دامن می زند که در صورت وقوع، صلح جهانی را به خطر انداخته، ایران و منطقه را به خاک و خون کشیده و به فضای بحران و دشمنی های غیر ضروری میان ملت های ایران و آمریکا و سایرینی که با آن مشارکت می کنند دامن خواهد زد. طرز برخوردی این چنینی با مسائل و معضلات طاقت فرسای مردم ایران و حل آن از راه نظامی و توسط یک دشمن خارجی خاص جناح ها و محافلی است که بدلایل گوناگون از اعتبار، احترام، بینش، پشتکار، توان، و لیاقت سازماندهی مردم خود عاجز بوده و به همین دلیل برای رسیدن به اهداف ابتدایی سیاسی خود به میان بر زدن ها و توسل جستن به نیروها و حامیان و کاتالیزور های قدرتمند جهانی و منطقه یی می افتند می باشد.


تبلیغ حمله ی نظامی به ایران در شرایطی که انسجام و استقلال و مصالح آتی آن کشور توسط گرگ های منطقه یی و ناسیونالیست های قدیمی و تازه بدوران رسیده در جمهوری های تازه پای همسایه- و توسعه طلبانی که به تجزیه ی ایران می اندیشند تهدید می شود و که شباهت دردناکی با سرنوشت عراق و افغانستان پیدا خواهد کرد هیچ دردی از دردهای کشنده ی مردم دیکتاتور زده ی ایران را دوا نخواهد کرد. ایالات متحده ی آمریکا تاریخاً فقط و فقط برای پیشبرد اهداف امپریالیستی خود در امور داخلی کشور ها دخالت کرده است. این دخالت ها به شهادت تاریخ در تمام موارد به وخامت بیشتر اوضاع آن کشور ها انجامیده است و هنوز که هنوز است عواقب و خاطره ی دردناک و سنگین براندازی دولت دکتر مصدق، تکرار همین سناریو پیشتر در گواتمالا و بعدها در شیلی، پشتیبانی از دولت های دیکتاتوری کشورهای مختلف آمریکای جنوبی و آسیا و دخالت در امور کشور های ویتنام، اندونزی، کنگو و ... در ذهن بسیاری و از جمله نسل آگاه تر پس از انقلاب ایران زنده است. در حال حاضر ایالات متحده در سراسر جهان گرفتار چنان بحران اعتباری-حیثیتی عمیقی می باشد که حتی بعید نیست اگر تهاجم نظامی آن کشور به همین دلیل نتایج عکس ببار آورده و غیر مستقیم به تداوم همین دیکتاتوری زننده منجر شود.

 

این نویسنده در عین حال گرفتار تمایلات و پیشداوری های شدید ضد چپی، ضد کمونیستی، ضد مصدقی و طرفدار زدودن خاطره ی آن بزرگمرد تاریخ ایران از اذهان است. این نوشته سلیقه ی جناح های سیاسی خاصی را نشان می دهد که برای پیشبرد اهداف خود از نمونه هایی نظیر خمینی الهام می گیرند و به دنبال اجرای همان سناریو و سوار شدن بر موج و رسیدن بی درد سر به قدرت هستند. این نویسنده و تشکل سیاسی پشتیبان او در پی آن هستند که با کمک نیرو های اجنبی ایران را بار دیگر یک سزارین خونین و دردناک کرده و از بطن آن نوزاد عجیب الخلقه و معیوب دیگری بیرون کشند. ریسمانی که شعار های جنگ طلبی این نوشته، ضدیت خونی با نیرو های چپ و انقلابیون و روشنفکران راستین، تحقیر دردها و خاطرات تلخ ملی و میراث مصدق، برخورد سطحی-عامیانه با مذهب و نیز لومپنیسم آن را بهم می تابد یک نیت پنهان و ضد ایرانی است که از یک جریان ورشکسته اما سرسخت سیاسی و همراه بیگانگان نشأت گرفته است. معضل ایران و دستیابی به آرمان های آزادیخواهانه مشکلی است که باید اکیداً بدست مردم و بهمراهی نیروهای مستقل و آگاه حل شده و از آلودگی به اهداف مشکوک و دخالت های امپریالیست ها و همیاران داخلی آنان حفظ شود. مردم ما در این راه تنها به پشتیبانی و دلگرمی و حمایت های عملی نیروهای مترقی جهان از هر کشور و نژاد و عقیده نیاز دارند و نه واپسگرا ترین و جنگ طلب ترین اقشار کشور های اجنبی که خود بگونه یی آنتی تز و مکمل و متمم وجودی همان دیکتاتوری حاکم بر ایران محسوب می شوند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


----



(1) *-,
خب معلومه که هر کی بیاد نمی تونه از اینا بدتر باشه...,


*-,
من به شما قول می دم که اگه آمریکا بیاد ایران پر میشه از شعار زنده باد آمریکا (!),

*-,
اگر اتفاقی در خود ایران نیفته تا چند ماه دیگه حتما تغییر عقیده می دم، تو محله ما فقط چند تا بسیجی هستن که از مردم زهر چشم گرفتن ولی بقیه واقعا خیال میکنن آمریکا منجیشونه!


*-,
امروز نه تنها من بلکه بدون اغراق بدون زیاده روی و زیاده گویی بیشتر از هفتاد هشتاد درصد مردم ایران دلشون میخاد که آمریکا بیاد و اونا رو از شر این آخوند مادر... نجات بده، بیشتر از نود درصد مردم آرزو میکنن که آمریکا برای شروع بره مرقد امام امت رو بمبارون کنه، بیشتر از پنجاه تا شصت درصد مردم دلشون میخاد که تو هر مسجدی آمریکا یه بمب بندازه، هر حسینیه ای رو نابود کنه.,


*-, .
بله مردم برای یک رفراندوم تمام و کمال ثانیه شماری میکنن ولی اگر این کار به تعویق بیفته ورود سربازان آمریکاییرو تو به خاک ایران به شرط بر چیدن نظام اسلامی و بر پایی یک رفراندوم آزاد جشن خواهند گرفت...,


*-,
آمریکا اگه میخاد به ایران حمله کنه پشت گرمیش مادر منه،,


*-...
من اگه از این جا جون سالم بدر ببرم میرم خارج...اگه بشه آمریکا... من عاشق آمریکام...,


*-,
مماشات با جمهوری اسلامی یعنی دعوت از آمریکا برای حمله به ایران!! ,


*-,
قرائن نشون میده که حمله حتمیه، با یه آبشن احتمالی، من باید بگم که سوال شما باید اینطوری باشه آیا احتمال داره که آمریکا به ایران حمله نکنه! بعد من بگم شاید حمله نکنه، چون حتما حمله میکنه! ,


*-,
اگر قرار باشه من بین انتخابات آزاد رفراندوم و حمله آمریکا یه کدوم رو انتخاب کنم من حتما ولو با جنگ با آمریکا رفراندوم و انتخابات آزاد رو انتخاب میکنم اما اگر قرار باشه بین جمهوری اسلامی که ما رو حتما به جنگ داخلی و آخرش تجزیه ایران میبره، و حمله آمریکا یکی رو انتخاب کنم، خب به من هر بر چسبی میخاید بزنین ولی من طرفدار حمله آمریکام

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد