آزادی

ما خواهان افغانستان آزاد، مستقل، دموکرات، سیکولار و عاری از هرگونه تبعیض لسانی، سمتی و مذهبی هستیم

آزادی

ما خواهان افغانستان آزاد، مستقل، دموکرات، سیکولار و عاری از هرگونه تبعیض لسانی، سمتی و مذهبی هستیم

پیدایش و تکامل انسان

در مورد پیدایش انسان و تکامل آن بطور مجوعی دو نظر وجود دارد :یکی نظر ایدلیستها دیگری نظر ماتریالیستها.

اما قبل از توضیح این دو نظر قابل یادوری است که هدف این نوشته تحقیق عمیق در مورد پیدایش و رشد انسان نیست. این به صورت ابتدایی نکات یاد آوری میشود تادر جریان مطالعه ای تایخ وطنمان در مورد منشاً انسان خالی ذهن نباشیم.

نظر آیده لیستها:

تمام ادیان در مورد پیدایش و تکامل انسان نطر مشابه دارند.

مصریان قدیم عقیده داشتند که خدا"خنوم" اولین مرد و زن جهان را روی چرخ کوزه گری از گل آفرید.

"تورات"کتاب موسی پیامبر و نبی اسراییل نطر مشابه داشت. در آییه 7 کتاب پیدایش نوشته شده:خداوند آدم را از خاک زمین بسرشت و در بین وی روح حیات دمید و آدم نفس زنده شد."دین عیسی پیامبر مسیحیان هم اعتقاد دارد که خدا آدم را از گل آفرید و حوا را از پهلوی آدم.

در قران نیز در سوره طه و البقره در مورد پیدایش آدم و حوا نظراتی نظیر نظرات تورات و مصریان قدیم آمده است مثلاٌ در "تفسیر طبری " نوشته شده است و قتی خدا آدم را آفرید به شیطان امر کرد که به آدم سجده کند. شیطان گفت:من از آتش و آدم از خاک است. پس او را سجده نمی کنم. خدا قهر شد و شیطان

را از جنت بیرون کرد.

آدم در بهشت به خوبی و خوشی زندگی می کرد.یک روز وقتی که آدم در خواب بود خدا حوا را از قبرغه چپ او پیدا کرد. زیرا خدا می خواست نسل آدم را زیاد کند. شیطان که در خارج بهشت بود با آدم رقابت داشت. شیطان روزی در لای دندان مار مخفی شد و به جنت رفت. شیطان آدم و حوا را بازی داد  و به خوردن میوه که منع بود تشویق کرد. حوا پنج دانه گندم را از درخت چید ،دو دانه را خود حورد که هیچ حادثه ای رخ نداد سه دانه را آدم خورد،ناگهان موی های بدن شان ریخت و از هم دیگر شرم کردند. درخت انجیر آنان را با برگ خود پوشاند. درختان بهشت سر فرود آوردند.و با شاخه های شان مویهای  آدم و حوا را جمع کردند. بعد خدا آدم،حوا و شیطان را از جنت بیرون انداخت. شیطان به سمنان افتاد،حوا به جده ،آدم در کوههای سراندیب هند و مار به اصفهان.

آدم صد سال گریه کرد. از اشکش جویباری جاری و از کوه سرازیر شد. در کنار جویبار گیاهای شفاف رویید پس از صد سال آدم پیر و ناتوان شد،خواست بمیرد. درین وقت خدا او را بخشید و اجازه داد تا با خوا یکجا شود تا فرزندان را بوجود آورند. بعد آدم و حوا زاد و ولد کردند و نسل آدم و حوا بر روی زمین پخش شد.
ادامه مطلب ...

آشنایی با پایگاههای نظامی آمریکا در جهان


آشنایی با پایگاههای نظامی آمریکا در جهان

 سه شنبه آپریل 27, 2010 11:17 pm


آمریکا با وجود اینکه قدرتمند ترین کشور جهان از نظر میزان و حجم تجهیزات دفاعی و تهاجمی است اما در عین حال از یک روانشناسی ترس برخوردار است.

یک اصل ثابت در سیاست خارجی و سیاست نظامی آمریکا توهم توطئه و ترس از دشمن وهمی و یا دشمن واقعی است.آمریکا همواره با ایجاد دشمنان فرضی به دنبال اهدافی است که حداقل یکی از آن اهداف بحرانزایی و ایجاد جو بدبینی و سوء ظن و دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی و فروش سلاحهای انبار شده آن کشور است. 

آمریکا تا کنون میلیاردها دلار سلاح به کشورهای مختلف فروخته و بهترین بازار فروش این سلاح ها در منطقه خلیج فارس است.در همین راستا کنگره آمریکا بزودی در خصوص تصمیم دولت بوش برای فروش 20 میلیارد دلار اسلحه به چند کشور عربی حاشیه خلیج فارس تصمیم گیری می کند. 


ادامه مطلب ...

عمیقا نگران جنگ و ویرانی ایران هستم

گفتگوی دو نفره میان شوسودوفسکی و فیدل کاسترو
عمیقا نگران جنگ
و ویرانی ایران هستم
ترجمه س. ابراهیم بیگی
 

 

گفتگوی میشل شوسودوفسکی، با فیدل کاسترو، که عمدتا بر محور حمله نظامی امریکا و اسرائیل به ایران می چرخد، یکی از گفتگوهائی است که در تاریخ جهان ثبت خواهد ماند.
من این گفتگو را بارها به دقت خوانده و در حد امکان خویش را در چند قسمت خلاصه و ترجمه کرده ام که جهت انتشار دراختیار راه توده می گذارم. منبع ترجمه گلوبال ریسرچ، 13 نوامبر 2010 است.

سخن ابتدایی
از 12 تا 15 اکتبر مباحثات دقیق و جزئی با فیدل کاسترو در هاوانا راجع به موضوعات مختلف از جمله خطرات جنگ اتمی، بحران اقتصادی جهانی و ماهیت ترتیب جهان جدید (
new world order) داشتم. ماحصل این ملاقات ها مصاحبه ای فراگیر شد.
اولین قسمت این مصاحبه توسط گلوبال ریسرچ و کوبا دیبیت منتشر شد که تمرکز اصلی آن روی خطرات جنگ اتمی بود. جهان در تقاطع خطرناکی است. همه ی ما در دنیا، در دو راهی حساس و بحرانی در تاریخ قرار داریم.
این مصاحبه با فیدل کاسترو درکی واضح از ماهیت جنگ طلبی های مدرن ارائه داد. اگر عملیات نظامی علیه ایران انجام شود، ایالات متحده و متحدانش قادر به بُرد در این جنگ نخواهند بود. با این احتمال که این جنگ بلافاصله به یک جنگ اتمی تبدیل خواهد شد.
جزئیات جنگ پیش روی برای آماده سازی جنگ علیه ایران از دید عموم مخفی است. چطور باید با طرح اهریمنی که بوسیله ی دستگاه اجرایی ایالات متحده به پیش کشیده شده (استفاده از سلاح های تاکتیکی اتمی علیه ایران "جهان را امن تر می سازد") مواجه شد؟
مفهوم مرکزی که فیدل کاسترو در مصاحبه در قبال این طرح پیش کشید "جنگ ایده ها" است. رهبر انقلاب کوبا معتقد است که تنها یک "جنگ ایده ها"ی وسیع می تواند مسیر تاریخ بشر را تغییر دهد. موضوع اجتناب و بازداری از یک جنگ اتمی است که می تواند حیات را روی زمین از بین ببرد.
دستگاه های ارتباط جمعی وابسته به شرکت ها نیز این مسائل را پنهان می کنند. آنها تاثیرات ویران کننده ی جنگ اتمی را یا بی اهمیت جلوه می دهند یا آنرا ذکر نمی کنند. برای مواجهه به این کار، پیام فیدل کاسترو باید در محدوده ی جهانی شنیده شود. مردم سراسر دنیا، در محدوده ی ملی و بین المللی باید عمق شرایط حاضر را درک کنند و در هر سطحی در اجتماع که هستند برای خنثی کردن جنگ تلاش کنند. "جنگ ایده ها" قسمتی از یک جریان انقلابی است.
وقتی یک جنگ اتمی که ایالات متحده سردمدار آن باشد "وسیله ای برای صلح" انگاشته می شود و توسط نهادها و مراجع بسیار مهم جهانی (مثل سازمان ملل) نیز چشم پوشی شده یا پذیرفته می شود، آنگاه راه برگشتی وجود ندارد، یعنی افراد جهان و جامعه ی جهانی در مسیر خود کشی و خود ویرانگری قرار گرفته می شود.
جنگ ایده های فیدل کاسترو باید به یک حرکت جهانی تبدیل شود. مردم باید علیه این تبلیغات نظامی اهریمنی به حرکت در بیایند. می توان این جنگ را متوقف کرد، فقط اگر مردم دولت هایشان و نهادهای انتخابی شان را تحت فشار قرار بدهند و اگر سطوح مختلف افراد را در شهرها و روستاها سازماندهی کنند و این پیام را در همه جا گسترش بدهند و اگر این اطلاعات را به عمق توده ی مردم ببرند و آنها را راجع به خطرات جنگ اتمی مطلع سازند و اگر باعث بوجود آمدن بحث های جدی در نیروهای مسلح کشورشان شوند.
چیزی که نیاز داریم یک حرکت وسیع مردمی است که با قدرت زیاد حقانیت و درست بودن این جنگ را زیر سوال ببرد. چیزی که نیاز داریم یک حرکت مردمی جهانی است که جنگ را تقبیح کند.

شروع بحث:
پروفسور میشل شوسودوفسکی: بسیار خوشبختم از اینکه فرصتی دارم تا با شما راجع به مسائل اساسی که جامعه ی بشری را تحت تاثیر قرار می دهد بحث کنم. فکر می کنم نکته ای که جنابعالی در نوشته های اخیراتان راجع به خطرات موجود علیه انسان های نابغه و نخبه (
homo sapiens) مطرح کرده اید، مسئله ای بسیار اساسی باشد.
این خطر چیست؟ ریسک وقوع جنگ اتمی و تهدید علیه بشر و به تبع انسان های نابغه؟


فیدل کاسترو: تقریبا مدت زیادی است (حدود چند سال) که من راجع به این مسئله نگران بوده ام، اما در چند ماه اخیر به طور ویژه ای بر نگرانی من اضافه شده است، لذا من شروع به هشدار نسبت به نزدیکی یک جنگ احتمالی خطرناک دادم که امکان تغییر بلافاصله به یک جنگ اتمی را داراست.
قبل از آن من تمام نیروی خودم را بر تحلیل سیستم سرمایه داری به طور کلی، و روش هایی که استبداد امپریالیستی بر گرده ی بشر قرار داده است متمرکز کرده بودم. ایالات متحده ناقض اساسی ترین حقوق را در محدوده ی جهانی انجام می دهد.
در خلال جنگ سرد، هیچ کس راجع به جنگ یا سلاح اتمی صحبت نمی کرد؛ مردم راجع به صلح ظاهری که بین آمریکا و شوروی وجود داشت صحبت می کردند و معاهده ی معروف
MAD وجود این صلح را تضمین کرد. به نظر می آمد که تمام جهان از لذت موجود در صلح مسرور بوده و لذت می بردند؛ صلحی که مردم جهان می خواستند برای مدت نامحدودی ادامه یابد.

شوسودوفسکی: ایده ی
MAD با جنگ سرد پایان یافت و بعد از آن دکترین اتمی باز تعریف شد، چون ما در خلال جنگ سرد هرگز راجع به جنگ اتمی فکر نمی کردیم. مسلم است که در آن زمان چنین خطری وجود داشت (همان طور که رابرت مک نامارا در جایی در همان زمان اظهار کرد)، اما بعد از جنگ سرد، به خصوص بعد از 11 سپتامبر 2001، دکترین هسته ای آمریکا باز تعریف شد.


فیدل کاسترو: شما از من پرسیدید که ما در چه زمان از احتمال قریب الوقوع یک جنگ اتمی باخبر شدیم؟ این زمان درست به محدوده ای برمی گردد که قبلا راجع به آن توضیح دادم، یعنی حدود 6 ماه پیش. یکی از چیزهایی که توجه ما را راجع به چنین جنگی جلب کرد، غرق شدن کشتی چئونان (کره ی جنوبی) در خلال یک مانور نظامی بود. آن کشتی پرچم نیروی دریای کره جنوبی را داشت و یکی از پیچیده ترین کشتی ها بود. در همان زمان بود که ما گزارشی را از یکی از گزارشگران گلوبال ریسرچ پیدا کردیم که اطلاعات واضح و کاملا مسنجمی را راجع به غرق شدن کشتی چئونان می داد. بر اساس آن گزارش علت غرق شدن کشتی اصابت با زیردریایی ساخت شوروی (با تکنولوژی قدیمی و مربوط به 60 سال پیش) نبود. این زیردریایی به هیچ وجه به تجهیزات پیچیده ای مجهز نبوده است که چئونان نتواند آن را در خلال یک مانور نظامی، آنهم همراه با کشتی های نظامی مدرن ایالات متحده تشخیص بدهد.
تحریک های متعاقب علیه جمهوری دموکراتیک کره بر نگرانی های اولیه ی ما راجع به تجاوز علیه ایران اضافه کرد. ما روند سیاسی را از نزدیک در آن کشور (ایران) دنبال می کردیم. ما به خوبی می دانستیم که در آنجا در دهه ی 1950 (1328 شمسی) چه اتفاقی افتاد، وقتی که ایران املاک شرکت بریتیش پترولیوم (
BP) را در آن کشور ملی اعلام کرد، که البته در آن زمان به نام شرکت نفتی انگلو پرشین (Anglo Persian) شناخته می شد.
به نظر من تهدیدها علیه ایران در ژوئن 2001 بسیار جدی بود. بعد از قطعنامه ی 1929 در 9 ژوئن 2010 نیز این تهدیدها بسیار جدی شده اند، یعنی زمانی که شورای امنیت سازمان ملل ایران را به خاطر تحقیق و تلاش برای تولید مقادیری از اورانیوم 20 درصد غنی شده محکوم کرد و آنرا تهدیدی علیه جهان اعلام کرد. موضع اتخاد شده ی هر یک از اعضای شورای امنیت معلوم است: 12 عضو با رای مثبت (که 5 عضو از این 12 عضو حق وتو دارند)، 1 عضو با رای ممتنع و 2 عضو با رای مخالف (برزیل و ترکیه). بلافاصله پس از تصویب قطعنامه (که تهاجمانه ترین قطعنامه ای بوده که تا به حال تصویب شده)، یکی از ناوهای هواپیمابر ایالات متحده، همراه با یک واحد جنگی و یک زیردریایی اتمی با کمک دولت مصر راهی کانال سوئز شد. نیروهای دریایی از اسرائیل نیز به آن پیوستند و همگی راهی خلیج فارس و دریاهای نزدیک ایران شدند.
تحریم های یک طرفه از جانب ایالات متحده و متحدان آن در ناتو که علیه ایران اعمال شدند، کاملا توهین آمیز و غیرعادلانه بودند. من نمی توانم دلیل اینکه روسیه و چین قطعنامه ی خطرناک 1929 شورای امنیت را وتو نکردند، درک کنم. به نظر من این قطعنامه شرایط سیاسی را بسیار پیچیده کرده و جهان در لبه ی پرتگاه جنگ قرار داده است.
من حملات اسرائیل را علیه مراکز تحقیقاتی اتمی عراق و سوریه را به یاد می آورم. آنها ابتدا در ژوئن 1981 به یکی از این مراکز در عراق حمله کرده و آنرا نابود کردند. آنها از هیچ کس اجازه ی چنین کاری را نگرفتند، و به هیچ کس در این باره حرفی نزدند؛ فقط حمله کردند و عراقی ها مجبور به تحمل ضربات بودند.
آنها در 2007 همان عملیات را علیه یک مرکز تحقیقی درحال ساخت در سوریه تکرار کردند. چیزی در آن حادثه وجود دارد که به هیچ وجه نمی توانم درک کنم: اینکه تاکتیک های اصولی یا دلایلی که سوریه حمله ی اسرائیل را به آن مرکز تحقیقاتی محکوم نکردند چه بود. خوب بدون شک آنها در حال انجام کارهایی بودند. آنها در حال تحقیق روی چیزی بودند که معلوم بود چیست (مسئله ی هسته ای). و در این راه از کره ی شمالی نیز کمک دریافت می کردند. این کار قانونی بود؛ ولی با این حال هیچ اعلان جرمی را علیه اسرائیل اعلام نکردند. من دارم این را اینجا می گویم و خیلی هم صادقانه اذعان می کنم که چرا این حمله محکوم نشد، چون به نظر من این کار می توانست خیلی مهم باشد. به هر حال این دو مورد حمله بسیار مهم هستند.
معتقدم که دلایل بسیار زیادی برای فکر وجود دارند که آنها (اسرائیل) بخواهند مشابه همان کار را علیه ایران نیز انجام بدهند، یعنی نابودی مراکز تحقیقاتی یا مراکز تولید برق اتمی کشور. همان طور که می دانیم پسمانده های اورانیوم مصرف شده در مراکز تولید برق، مواد خام برای تولید پلوتونیوم هستند و آنها با همین بهانه می توانند دست به تخریب و حمله به مراکز تولید برق و دیگر مراکز بزنند.

راه توده 295 15 آذرماه 1389

قانونی، عبدالله، فهیم و سایر جنایتکاران شورای نظاری، مولودات خلف احمدشاه مسعود

اما به نظر من ماهیت از این هم واقعی تر مسعود را باید در خیانتها و تبهکاریهای بی پایان داکتر عبدالله، یونس قانونی، فهیم، ربانی، انور جگدلک، داود، ظاهر اغبر و دیگر عمال او دید. چگونه اینهمه اولاد جلاد پیشه و خاین میتوانند مادری نیکوصفت داشته باشند و برعکس؟

یکشنبه 11 آوریل 2010 , نویسنده: حارث م.

 

مقاله ای را در انترنت از آقای مهرالدین مشید تحت عنوان "قصر های شیرپور تا اجمیر" را خواندم که حکایت از دولت مافیایی میکرد و افراد مافیایی که چگونه از راه ها ی چپاولگری به قصرها وبا نکها وجا یدادها رسیده اند. اما در پراگرافی وی مسعود را از آلودگی وجنایات مبرا دانسته و بقیه تمامی مولوداتش راخاین، جانی، دزد وبیشرافت میداند!

میخواهم در جواب آقای مشیر به گوشه ای از جنایات مسعود پرداخته تا پوقانه ی پر با د مسعود ترقیده و افراد دیگر نکوشند با پف پف کردن بیهوده به هوا گلو پاره نمایند!!

مسعود از همان روزیکه به مکتب اخوان پیوست به یک چهره حیله گر مکا ر، زشت و بشدت تروریست تبدیل میگردد.

وقتی کسی در کنار افرادی چون حبیب الرحمن، ربانی، گلبدین و.... ایستاد شود در حقیقت زیر رهبری حسن البنا، سید قطب، مولانا مودودی وغیره قرار میگیرد که درواقع پدران بنیادگرایی، افراطیت، تروریزم، ا لقاعده وطا لب میباشند.

 

در زمان حکومت داود خان، مسعود با گلبدین وچند فرد دیگرجهت نابودی کشور و راه اندازی جوی های خون به پاکستان رفت، آمو زش نظامی دید، حرکت هایی را بر ضد رژیم در لغمان و پنجشیر براه انداخت که سخت شکست خورد ه و دوباره به پاکستان گریخت. نا ف مسعود و گلبدین را ( (IsIبه خود و پدرش (CIA) چنان محکم بسته بود که تا دم مرگ هم نتوانستند از این حلقه ی غلامی رهایی یابند.

 

وقتی مسعود متوجه میشود که از طریق همکاری به سازمان های جاسوسی هم صاحب نا م وهم نان ونوایی میشود پس به ارتبا ط با یک سازمان جاسوسی بسنده نمیکند. وقتی در لیسه استقلال بود از طریق دوستی با یک استا د فرانسوی با سفارت فرانسه رابطه پیدا میکند چنانچه ما شاهد بودیم دولت فرانسه در دوران جنگ تا روز مرگش، کمک های مالی وتبلیغاتی فراوانی به نفع وی مینمود و امروز هم بازماندگان جانی مسعود چون عبداله و سایر شورای نظاری ها را با تمام وجود کمک میکند و برایشان فلم و نشریه و سایت بیرون میکشد.

 

ارتباط مسعود با سازمان جاسوسی شوروی KGB)) نیز بر کسی پوشیده نمانده و آن هم در زمان تحصیلش در پولیتخنیک وآشنایی با استا دان روسی ونیز از طریق پرچمی ها ی پنجشیری که با وی روابط فامیلی داشت با روسها رابطه ی مخفی و محکم بر قرارمینماید.

 

بر مبنای همین روابط وقتی در اوج جنگ های ضد روسی، مسعود با روسها به آتش بس شش ما هه دست میزند و راه اکمالاتی شاهراه سالنگ را بر روی کاروان های روسی باز میگذارد دیگر چهره ضد ملی وی برای همه روشن میگردد.ازاین رخ برتافتن وی آ ی اس آی وسیا دچا ر ترد ید شدند تامبادا دست پرورده شان در دامن روسها بیا فتد لذا توسط چارلی ویلسون وسپردن چک دو ملیون وهفتصد هزار دالری بطور مستقیم در نورستان ووعد ه کمک مالی و نظامی بیشتر از جمله موشک های استنگر مسعود را دلگرمی بخشیدند. مسعود ارتباط خود با دولت مزدور را به متولیان پاکستانی و امریکایی اطمینا ن داده بود که صرف جنبه اطلاعا تی دارد و به همکاری حزبی ها ی پنجشیر صورت میگیرد وبا زرنگی،آنان را اغفال نمود تا سر انجا م سر مسعود از آخور "ک گ بی" بدر آمد و با ایحا د پایگاه درکولاب تاجیکستان و حمایت بیدریغ نظامی ومالی روسها روابط پنهانی وی بخوبی آشکار گردیده و با عنا یت روسها تا آخرین دم حیات خود به جنگ های ویران کن داخلی ادامه میدهد.

دون همتی مسعود زما نی شکوفه میکند که وقتی در پاکستان بود، با گرفتن کمک نظامی به نورستا ن رفته ولی به سبب سابقه ی بدی که زمان داود خان در پنجشیر از خو د بجا مانده بود از ترس مردم پنجشیر نمیتوانست وارد آن دره گردد؛ از متنفذ ین آنجا کمک خواست تا اینکه مدیر محمد صدیق خان، پسرش پهلوان احمد جا ن وما ما یش گلستان را به نورستان فرستا د و آنان مسعود را با خود به منطقه پنجشیر بردند. البته نطفه های مقا ومت و مبارزه مسلحانه در اکثر نقاط افغانستا ن از جمله در پنجشیر قبلا بسته شده بود. پهلوان احمد جان و نیز رفقای مجید کلکانی وداکتر فیض احمد هسته های مقاومت خویش را بوجود آورده بودند. اما مسعود با وصف آنکه بر سر دستر خوان محمد صدیق خان بزرگ شده بود بطور محیلانه و ناجوانمردانه ای پهلوان احمد جان را مخفیا نه وطی توطئه ای به شهادت میرسا ند وبعدا از طر فداران مجید و داکتر فیض احمد گرفته تا سایر وطن پرستان واقعی را یکی پی دیگری غافلگیرانه سر به نیست نموده طی تصفیه های خونینش، دره پنجشیر و اطراف آنرا کاملا به قبضه ی خود درمی آورد و راه را برای نقشه های شیطانی بعدی اش هموار میسازد. ناگفته نماند که مسعود این خون آشامی را از پدران بنیاد گرایش بخوبی آموخته بود که به غیر از خود باید تمامی افراد ملی و مترقی و حتی مردم عادی را که زیر قیادتش نیایند، مباح الدم شمرده نابود سازد.

 

چون مکتب بنیا د گرایی با بد خویی های فا شیستی اش دیگر حد ومرز نمیشناسد بنابران مسعود تنها دردوران متارکه با روسها درجنگ با رقیب دینی اش گلبدین بیشتر از 700 نفر از قومندان ها وسر گروپ های یکدیگر را به قتل رساندند و حا ل اینکه چه تعداد از مردم بیگناه با یک سوء ظن ویا کوچکترین همکاری با یکی از این باند ها سر به نیست شده باشند حکایت دلخراشی است که صد من کاغذ میخواهد. مردم ما میدانند که قربانگا ه مسعود "چا ه آهو" نام داشت و مسلخ برادر جنایت پیشه اش گلبدین بر علاوه زندان مخوف شمشتو بسیاری از قرا وقصبات کشور را به مراکز شکنجه و کشتار هموطنان ما تبدیل نموده بود.

 

زمانیکه عمر دولت دست نشانده نجیب به آخر رسیده بود، مسعود آمادگی میگیرد تا از رقبا پیشی گرفته وبه تنهایی قدرت را بچا بد؛ پس به طرح ملل متحد و"بینن سیوان" وقعی نگذاشته با سازش با جناح میهنفروشان پرچمی، درسال 1371وارد کابل گردیده و قسمت ها ی شمال شهر را به تصرف میاورد و در مقابل باند گلبدین از جنوب، و سیا ف و مزاری از غرب وارد کابل شدند. از اینجا سیاهترین مصیبت ها ی مردم کابل شروع میشود، جا ن وما ل وناموس مردم مورد دستبرد بیسابقه قرار میگیرد که کابوس آن دوره هنوز هم بر سینه ی مردم ما سنگینی میکند. چهره مسعود، گلبدین، مزاری، سیاف، دوستم، محسنی و غیره به عنوان پلید ترین و خاین ترین سفاکان تاریخ کشور برملا میشود.

 

قتل عا م افشار کا بل به قومانده مستقیم مسعود که درآن زمان به اصطلاح وزیر دفاع بود با همدستی رسول سیا ف صورت گرفت ودر اثر آن صد ها تن از باشندگان افشار ما شهید شده و صد ها تن زن و دختر و پسر صغیر مورد تجاوز قرار گرفتند.

 

مسعود یک تروریست تمام عیاربود. ترور های سیاسی ای که اووباندش در طو ل حیا ت ننگینش براه انداخته بود به یک تحقیق وارزیابی دقیق نیازمند است از آن جمله ترور گلستان، ماما وآقا جان برادر محمد صدیق خان پنجشیری به دستور مسعود در کابل صورت گرفت. همچنان قتل داکتر عبدالرحمان توسط جنرال قره بیگ بدستور فهیم انجام شد.

 

همچنان به همگان معلوم است که مسعود هزاران اسیر را در شمالی، عبدالملک در مزار، داود درکندز، و دوستم در قلعه جنگی ودشت لیلی در کا نتینر بشکل فجیع ودستجمعی از بین برده ویا زنده زیر خاک نمودند. طالبان نیز برای بار دوم در شما لی، یکاولنگ و مزار به قتل های دستجمعی دست زدند که خون آشامی شانرا هما نند برادران جها دی خویش به اثبات رسا نید.

 

سربه نیست شدن مسعود توسط دار و دسته خودش انجام گرفت. مسعود به اصرار امرالله صالح و قسیم فهیم حاضر به مصاحبه با دو خبرنگار میشود که دو هفته نزد رسول سیا ف بودند. حین مصاحبه مغز اقای مسعود ظاهرا با منفجر شدن کامره فلمبرداری ولی بنابر قولهایی توسط امرالله صالح متلاشی میسازد. یک خبرنگار جابجا به قتل میرسد ولی خبرنگار دومی که زنده بود بلافاصله تیر باران میشود تا واقعیت برای همیشه مکتوم بماند.

 

این بود مختصرا راجع به زندگی جنایت باروفاجعه آفرین مسعود. اما به نظر من ماهیت از این هم واقعی تر مسعود را باید در خیانتها و تبهکاریهای بی پایان داکتر عبدالله، یونس قانونی، فهیم، ربانی، انور جگدلک، داود، ظاهر اغبر و دیگر عمال او دید. چگونه اینهمه اولاد جلاد پیشه و خاین میتوانند مادری نیکوصفت داشته باشند و برعکس؟

 

آقای مهرالدین مشید چگونه ممکن است مسعود را به هیچ لوث ضد انسانی و ضدمردمی آ لوده ندید ولی مولوداتش و همدستانش از یکسر اینچنین خاین وجا نی ودزد وبیشرافت باشند؟

احمدشاه مسعود قهرمان یا جاسوس؟

احمدشاه مسعود قهرمان یا جاسوس؟

 

گوشه ای از اصل اعلامیه مبارزین پنجشیر زمانیکه جهاد برحق مردم افغانستان علیه اشغالگران روس ابعاد گسترده داشت و جهانیان شاهد بزرگترین مقاومت تاریخی ملتی بودند، که با امکانات بسیار محدود پوزه بزرگترین ابرقدرت جهان را بزمین میزد، کشورهای غربی تلاش میکردند که مسیر این مقاومت مردم را تغییر جهت داده واز آن برای منافع سیاسی خود استفاده نمایند. بنابرین آنها تلاش کردند، که گروههای وابسته بخود را در افغانستان ایجاد کرده و با پرداخت پول های گزاف آنها را در چنگال خود قرار دهند. احزاب اسلامی بنام های مختلف ایجاد شد و هر حزب قدر و منزلتی در دستگاه استخباراتی این کشورها پیدا کردند.

 

 گرچه در چند سال اخیر ما شاهد انتشار یکسلسله اسنادی مربوط به وابستگی این گروهها به دستگاه های استخباراتی این کشورها هستیم و یقینا در آینده های نه چندان دور اسناد بیشتری را در نوکرمنشی این گروهها خواهیم دید. اما هستند کسانیکه بخاطر بکجراه رفتن و حمایت شان از این گروهها مدعی هستند که در آنزمان مردم و نیروهای ترقی خواه ماهیت اینها را نشناخته و فریب ریاکاری های آنها را خورده بودند. در حالیکه این به هیچ صورت واقعیت نداشته ومردم ما در همان آغاز به ماهیت و امیال این خائینین آشنا بوده و با وجود امکانات بسیار محدود به افشا گری این خائنین برآمده اند.

 

 هنوز احمدشاه مسعود توسط ادارات استخباراتی شهرت جهانی نیافته بود، که مردم قهرمان پنجشیر طی اعلامیه ای به افشای ماهیت وی پرداخته و با انتشار آن صف خود را از صف وطنفروشان جمعیتی جدا ساخته و این اعلامیه را در همان زمان در پنجشیر وسایر مناطق کشور بخصوص شهر کابل وسیعا پخش نمودند. بخاطر مهم بودن این اعلامیه ما آنرا در اینجا به عنوان یک سند تاریخی از مبارزات مجاهدین واقعی کشور به نشر می سپاریم وامیدواریم، که صفحات انترنیتی دگر اگر چنین اسناد تاریخی ای در دسترس داشته باشند، دست به نشر آن بزنند. به همین صورت سایت استقلال از هم وطنان با شرافت و ملی خود میخواهد، که اگر اسنادی در اختیار دارند، به آدرس ما و یا سایت های ملی دیگر افغان بفرستند، تا مردم ما در جریان حقایق تاریخی کشور خود قرار گیرند و اینک متن اعلامیه مبارزین قهرمان پنجشیر:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

احمدشاه جاسوس شوروی را بشناسید

 

پنجشیر باز بخون نشست و از غم شهادت جوانان خود ماتم گرفت. به پنجشیر خیانت کردند واز پشت به او خنجر زدند. ۳۵ نفر از جوانان پنجشیر به جرم عشق به اسلام، قوم و به جرم آنکه ضد روس بودند در زیر شکنجه ظالمانه وناجوانمردانه از طرف احمد شاه این جاسوس نقابدار شوروی به قتل رسیدند.

 

 برای اینکه از این جنایت پرده برداشته شود واسنادی که ثابت میکند احمد شاه جاسوس شوروی است معلومدار گردد، بهتر است به حوادث گذشته نظر بیاندازیم:

از تجاوز شوروی وبه قدرت رسیدن حکومت نوکران آنها یعنی پرچم وخلق از وطن عزیز ما افغانستان اضافه تر از سه سال میگذرد. سه سالی که مردم غیور ما وجوانان بیداروطن بخاک وخون کشانده شد، وادی های سرسبز، دره های زیبا ومناطق حاصلخیز وپرنفوسش به ویرانه مبدل گردید. سه سالی که تمام خانواده ها را به بحری از غم واندوه اولاد های شهید وگم گشته شان غرق کرد. سه سالی که تمام کشور وملت را در غم استقلال و آزادی از دست رفته شان ماتم دار ساخت.

 

 بلی ! این سه سال کشتار و وحشت، این سه سال خون وآتش ملتی را تکان داد که شیفته آزادی بود وآزاد منشی را شوروی مورد تجاوز قرار داده بود. ملت غیور افغان تفنگ بدست گرفته وبخاطر اسلام واستقلال برضد بیگانگان ووطنفروشان قیام نمود. حرکت عظیم ملت توانست در فرصت کم اکثریت مناطق کشور را از چنگال دشمن آزاد ساخته وبه دشمن درسی را بدهد که به اسکندر، چنگیز وانگلیس داده بود. این قیام ملت که از چنگ روس استقلال میخواست واز بند ظلم آزادی، بزودی شکل قومی را اختیار نمود. خیزیش اقوام کنرها، هرات، پنجشیر، بامیان، دره صوف وغیره افغانستان را به چنان تابه سوزانی در زیر پای روسها و وطنفروشان  پرچمی، خلقی، ستمی وغیره تبدیل کرده، که نعره شانرا تا آسمان بلند نمود و به جهاد اسلامی ملت نیرو وقدرت تازه بخشید وملت را در راهش  مصمم تر ساخت، کردار دوست و دشمن روشن شد، دشمنان پشت پرده مانند ستم ملی وغیره را رسوا کرد و نقاب پوشان فریبکار مانند رهبران جمعیت "اسلامی" و غیره را بی پرده نمود.

 

 مردم پنجشیر، که خون اسلامیت و افغانیت در رگ هایشان موج میزند و از سالها قبل به اعمال روسها و نوکران شان آشنایی داشتند، با کودتای هفت ثور اسلام وسرنوشت وطن را در خطر دیدند، باهم یکجا شده واراده کردند تا ولسوالی پنجشیر را آزاد سازند. جهاد اسلامی وملی پنجشیر در سال ۱۳۵۸ که همه مردم بشمول مردان وزنان را دربرمیگرفت، مانند سیل خروشانی غرید وولسوالی را در مدتی کمتر از دو هفته سرنگون ساخته ودره پنجشیر را آزاد ساخت. این قیام قوم پنجشیر مثال زنده ای بود که در آن اتحاد وهمکاری، شجاعت و فداکاری تمام مردم پنجشیر در جهاد برضد استعمار خارجی و استبداد داخلی بروشنی مشاهده میگردید. مردم با شهامت پنجشیر بعد از آزاد ساختن منطقه خود در کوه های جبل السراج، گلبهار وسالنگ سنگر گرفته بر دشمنان ضربت های سنگین فرود آوردند، تا در آزاد ساختن تمام وطن عزیز پهلو به پهلوی اقوام وملیت های مناطق دیگر کشور سهم خود را ادا نمایند. تا این زمان مردم پنجشیر بدون اینکه رهبری هیچ حزب وجمعیتی را داشته باشند افتخارات وپیروزی های بیشماری را بدست آوردند. اما این جنگ احتیاج به اسلحه ومهمات جنگی، داشتن رهبری درست واسلامی داشت. جمعیت اسلامی که اسلحه وپول داشت، توانست خود را در راس قیام قرار داده و تمام افتخارات و حاصل جنگ پنجشیری ها را با دروغ و پروپاگند بنام خود معرفی کند. قیام مردم مسلمان پنجشیر، بخاطر آنکه نماینده جمعیت نه از خصوصیات اسلامی و نه از خصوصیات ملی و محلی مردم پنجشیر چیزی میدانست، به شکست مواجه شد. مردم پنجشیر با مشت های گره کرده از جبهه جنگ برگشته ودیگر آن اتحاد سرتاسری وقیام سرتاسری در پنجشیر به چشم دیده نشد. مردم میپرسیدند: که چرا جبهه پنجشیر شکست خورد، چرا کسانی که ازهمه بیشتر اسلام اسلام میگویند، در سنگر جنگ به اعمال ناشایسته وضد اسلامی دست میزنند؟ این چه وضعیت است که در جنگ ضد روس مردم مشترک جنگیدند، اکنون که جبهه شکست خورده جمعیتی ها وغیره میگریزند واسلحه را از دست مردم میگیرند، ولی مردم  با دست خالی باید مورد ضربه روس قرار گیرند؟" مردم حقانیت بسیار چیزها را در عمل می آزمایند. مردم پنجشیر اعمال وحرکات پرچمی ها، خلقی ها ، جمعیتی ها و غیره را که زیر نام حمایت از فقرا وبیچارگان و در زیر نام اسلام حمایت از اسلام و اسلامیت صورت میگرفت مشاهده نموده قضاوت خود را اعلام کردند. با ارتباط این موضوع است که موسفیدان پنجشیر بعد از هفت ثور در جلسات فرمایشی حکومت بی باکانه میگفتند:"شما زور دارید حکومت هستید و همین حالا ما را بزور دراینجا آورده اید و تهدید میکنید. اشرار (مطلب شان جمعیت وغیره بود) هم مثل شما تفنگ دارند، تفنگچه دارند، معامله آنها هم بزور است. سلاح مردم را شما گرفتید وهم اشرار، مردم در این روزگار بی دفاع اند" اکنون که از آن تاریخ سه سال میگذرد، بسیار حوادث در پنجشیر رخ داده که اثبات کننده همان قضاوت ساده مردم در آغاز است. روسها چندین بار به دره پنجشیر لشکر کشی نمودند وهربار جمعیتی ها فرار را بر قرار ترجیح داده و پناهنده غارها گردیدند. روسها قریه ها را بمبارد کرده، به قتل عام انسان وحیوان پرداخته خانه و خرمن ها را طعمه حریق ساختند. زمانیکه روسها پس از این همه جنایت منطقه را ترک گفتند و به کابل بازگشت نمودند، جمعیتی ها از قله های کوه پائین آمده تفنگ به شانه به تعقیب، نظارات وغارت خانه ها و افراد پرداخته، تهمت ها  و دروغ های ساختگی را به این و آن بستند و به پخش افواه بی اساس و کودکانه دست زدند. بعضی را دستگیر نموده وزندانی کردند وبعضی را بیشرمانه کشتند(در اینجا لازم است از آن مجاهدین جوان یاد نمود که وجود شان سرشار از محبت اسلام، پنجشیر وتمام وطن بوده  ودر راه خداوند(ج) شجاعانه، مبتکرانه و منفردانه بر وسایل جنگی و نیروی انسانی روسها ضربات کاری وارد آوردند و تا آخرین نفس از ناموس وطن دفاع کردند و بالاخره مردانه جام شهادت نوشیدند. این قهرمان های گمنام نماینده اصیل مردم پنجشیر بودند، این قهرمان ها جمعیتی ها نبودند وجمعیتی ها نمیتوانند چنین قهرمان باشند. به روح پاک شان درود.)با وصف این اوضاع ناگوار، مردم پنجشیر که همه مانند یک مشت بسته خواهان جهاد در مقابل روس بودند، دسته دسته، قوم قوم خواستار گرفتن اسلحه و شرکت در جهاد شدند. مامورین، محصلین، متعلمین، کاریگران، کسبه کاران و دهاقین و صاحبمنصبان که تمام شان مصروفیت های خویش را بخاطر اسلام و وطن ترک کرده، خود را به آغوش پنجشیر این مادر محبوب خود رسانده بودند، خواهان شرکت در جهاد گردیدند. حتی بعضی زنان ودختران درخواست دادند که در قیام ضد روسی سهم بگیرند، همه این خواست ها خواست مردم وملت بود. نماینده جمعیت به این خواست ها پشت پا زده وجوابش این بود:" ما ازقیام اول تجربه داریم دیگر مردم را در جهاد شرکت نمیدهیم. ما خود چریک داریم که جنگ کنند."

 

از آنجا که نماینده جمعیت به بهترین وشریف ترین احساسات وآرزوهای ملی واسلامی مردم پنجشیر پا نهاده بود، مردم به تشویش افتاده و بر انگیخته گردیدند و کم کم در اینجا و آنجا سر بشکوه گشودند. قوماندانها، بزرگان قوم و حتی روحانیون و مجاهدین از این برخوردهای غیر اسلامی انتقاد کردند، ولی نماینده این "امیرچه" درقدرت و"پرآنچه" در فرار وتاریک فکری، که به مردم وقوم اعتنایی نداشت، قوت و نیروی مردم نزد او قابل اعتماد نبود، استقلال و آزادگی را در وابستگی به قدرت های بزرگ و بیگانه میدانست و مست تفنگ و پول اجنبی بود، در صدد برآمد تا این زمزمه ها وانتقادات مردم را درگلوی شان خفه کند و مردم را سرکوب کند. نماینده جمعیت از سادگی، خوشباوری و سطح پائین آگاهی مردم برای تحقق این آرزوی کثیف خود سوءاستفاده کرد، نفاق قومی واختلافات اودرزادگی را دامن زد، متنفذین قوم را تهدید به مرگ کرد، قوماندانهای شجاع را به بی کفایتی و نالایقی تهمت زده، عده ای را با محروم نمودن از اتکای قومی شان در جهاد کنار زد و به عدۀ دیگر مهر جاسوسی دولت چسپاند. به بعضی از جوانان و روشنفکران اتهام کفر بست وعده دیگری را بنام ستمی و داوودی وغیره بدنام کرد و کوبید.(چون جناب نماینده از جمله تاریک فکران و متعصبین اصلاح ناپذیر است، از روشنفکران و مفهوم روشنفکر نفرت داشته و روشنفکر بودن به نظرش جرم محسوب میشود) در یک کلام با این اعمال جنایتکارانه انگلیسی خود، عده ای  از مردمان مسلمان و مجاهد راه اسلام و وطن را بدنام نموده، اتحاد بی نظیر وعنعنوی پنجشیری ها وپنجشیری بودن این مردم بی آلایش را دچارتزلزل وپراگندگی نمود. نماینده جمعیت بعد از این یک سلسله اقدامات شیطانی قدم دوم را در جهت سرکوبی مردم برداشت. زندانی نمود، از جهاد برکنار ساخت وتحت نظارت و کنترول قرار داد. زندانی ها را آنقدر با پرخ های توتی وحشیانه لت وکوب کرد که بعضی در زیر شکنجه جام شهادت نوشیدند وعدۀ دیگر نیمه جان شدند. این اعمال وحشیانه، نا جوانمردانه وضد اسلامی بخاطر چی؟؟؟ بخاطر آنکه از زندانیان بزور اعتراف بگیرند که گویا وابسته به یکی از دسته های دولتی اند، که بعدا بر اساس این اعتراف آنها را بقتل برسانند وبسادگی یخن خود را از دست مردم خلاص کنند.

 

 موسفیدان قوم بفکر اینکه شاید غلط فهمی رخ داده باشد، نزد آمر رفتند تا رفع سؤتفاهم نموده، از زندانیان که به ناحق در بند گرفتار شده اند، شفاعت خواهی نمایند. ولی موسفیدان با جواب بی نزاکتانه آمر چوب باز روبرو شده با تأثر و آزردگی زیاد بخانه های شان برگشتند. ازین حادثه به تردد و تشویش مردم افزوده شد برخی از جهاد متنفر شدند. مردم زمزمه میکردند: "این عجیب است، آمر بکسانی حکم کفر صادر کرده که پاک وسچه مسلمان اند و کسانی را زندانی کرده که سالها به ضد روس بوده وضد روس جنگیده اند. آیا دشمن افغانستان مردم افغانستان است که اینقدر با شدت مورد تاخت و تاز آمرقرار گرفته است؟ یا اینکه آمر و روس دوستان و همدستان اند که در پی نابود کردن ملت مسلمان ما برآمده و در این راه مقدس با همدیگر کمک میکنند؟"

 این قضاوت سادۀ مردم که متکی بر واقعیات عملی بود کاملا به اثبات رسید.

 

 دوهفته قبل از حمله اخیر روسها در پنجشیر(حمله سنبله ۱۳۶۰) آمر به اهالی منطقه کتبا خبر میدهد که ۳۵ نفر از زندانیان در اثر بمباردمان طیارات روسی بقتل رسیده اند. مردم پنجشیر که دیگر بقدر کافی با این افواه ساختگی او که در پشت هر کدام جنایت و فاجعه ای را در حق مردم مرتکب شده بود، بلدیت حاصل نموده بودند، آشکارا فریاد کشیدند که آمر ۳۵ نفر از فرزندان با ایمان وشجاع پنجشیر را بقتل رسانده و بخاطر فریب مردم "خسته" را بنام روس می شکند. پدرها، مادرها، خانواده ها و قوم ها که از قلب غمگین هر کدام بخاطر شهادت نا بجای جگر گوشه های شان خون می چکید، از هر منطقه و قریه دوان دوان بسوی قاتل فرزندان شان یعنی آمر سفاک و خونخوار پنجشیر شتافتند، در هرجای صدای اعتراضات بلند شد. مردم با چشمان پرازاشک وقلوب پر از خشم ناله میکشیدند" ای کافر! ای جاسوس روس! زنده ی مارا گرفتی وازبین بردی! وحالا اجساد کشته های مارا پس نمیدهی!"

 

 آمر، این مداری رسوای روس که نیرنگ شیطانی و حرف های منافقانه اش این بار مؤثر نیفتاده بود، بمنظور فرونشاندن خشم مردم چنین همهمه ی را شایع ساخته که گویا: در اثر بمباردمان طیارات روسی عدۀ کمی بشهادت رسیده ولی عده زیادی از زندانیان فرار نموده اند، وقتی که موج اعتراضات خانواده ها و قوم ها چه در کابل و چه در پنجشیر شدت گرفت و همه فریاد کشیدند که که اگر فرزندان ما را تو به قتل نرسانده ای پس چر از دادن اجساد ابا می ورزی!؟ آمر مجبور میشود دست بعمل رسوای دیگر بزند وامر قرنتیل چهار قریه را بدهد که در ینصورت تنها اجساد شهدا را  از نظر فامیل های شان پنهان نموده بلکه تمام منطقه را با این حرکت دشمنانه خود از دید مردم مخفی ساخته وگردن خود را بزعم خودش ازمسئولیت خلاص کرد.

 

 بلی! قضاوت و زمزمه های مردم ساده دل پنجشیر بیان حقیقت بود. مردم قهرمان و دلاور پنجشیر میگفتند:"در این زمانه باید بسیار بسیار هوشیار بود، از حرف تا عمل خیلی فاصله است، تنها اسلام گفتن مسلمان بودن نیست. خمینی در همسایگی ما فریاد کشید واسلام گفت، ولی امروز کم از کم روز صد نفر مسلمان را بدار میکشد. اسلام! اسلام! نعره میکشد ولی در پشت این نعره ها دست بدست روسها داده مردم مسلمان ایران را نابود میکند و کشور ایران را به روس می فروشد."

 

در وطن عزیز ما افغانستان نیز نقاب ها از چهره ها می افتند. اگر دیروز نقاب "کارگران وزحمتکشان" که به روی خلق و پرچم کشیده شده بود، برزمین افتاد وچهره کثیف اوباشان لچ وعریان گردید، امروز که نقاب اسلام بر رخ دارودسته کودن ها وعقل باخته ها کشیده شده ودرحال افتادن ورسوا گشتن است.

 

مردم پنجشیر این حقیقت را با رگ و پوست خود احساس نموده اند. می بینند فکر میکنند و قضاوت خود را می نمایند. بی اهمیت نیست، اگر بپرسیم که چه کسانی را در پنجشیر زیر نام اسلام به قتل رساندند؟ مردان وجوانان پنجشیری را، مردان و جوانان ضد روس را، مردان وجوانان مسلمان را. کلان های قوم را کشتند، آنانی را که از محبوبیت زیاد در بین قوم خود پنجشیری های خود برخوردار بوده و در راه جهاد برای اسلام و وطن مال ، هستی و حتی جان بعضی از اعضای فامیل خود را از دست داده بودند، جوانانی را که وظیفه دولتی را ترک گفته، جوانانی را که از عسکری زیر بیرق روس گریخته، مردانی را که کار وپیشه شخصی را بدور افگنده خود را به آغوش پنجشیر عزیز خود رسانده بودند، تا دوش بدوش پدران و برادران خود یکجا بر ضد روس جهاد کنند و پنجشیر خود را از شر بیگانگان وجواسیس شان آزاد سازند. این درست است که این شیر مردان عاشق اسلام و مردم خون خود را در اختیار ملت خود گذاشته بودند، این حق ملت بود که این خون را در سنگر میریختاند و یا جای دیگر، ولی افسوس که این خون پاک را مدافعین به اصطلاح اسلام ریختاندند. بسیار ناجوانمردانه و رذیلانه. آنها شهید شدند، اما در قلب ملت خود و در قلب پنجشیر خود تا ابد جا خواهند داشت. این فرزندان اسلام و پنجشیر شهید شدند، چون به اسلام و پنجشیر عشق و به روس ونوکرانش کین داشتند، جرم شان روشن است: مخالفت با روس، خصومت با خلق و پرچم، پنجشیری بودن و مسلمان بودن.

 

حال که برخورد های نماینده جمعیت را در برابر مردم پنجشیر وعکس العمل های مردم را در برابر آمر از نظر گذشتاندیم، بدنیست که اکنون پرده از روی مناسبات احمد شاه با روسها ، خلقی ها و پرچمی برداریم وعلت این همه حوادث ناگوار را، که در پنجشیر می گذرد، آشکار سازیم. پس بهتر است در قدم اول احمد شاه را معرفی کنیم:

 

احمدشاه پسر دگروال متقاعد دوست محمد و دوست محمد پسر محمد یحیی که غلام بچه خانواده سلطنتی است. دگروال دوست محمد رشوه خور مشهور بود. در زمان صدارت داوود دو دفعه از کار برکنار شد، ولی بازهم بکمک رشوه و واسطه خود را دررأس کارهای پول آور قرار داد، به مدت کوتاهی قوماندان امنیه هرات گردید. در این مدت توانست چندین بکس از اجناس قیمتی، زیورات وطلا را توسط یکی از پسران کاکایش بکابل انتقال دهد. وی در اندراب زمین های زیادی بدست آورده و دهقانان زیادی را بخدمت گرفت. در پنجشیر با فریب برادران قسمت اعلای زمین های میراثی را غصب نمود. او در کابل سه خانه عصری که کرایه ی آن بسیار زیاد است، اعمارنموده، که در این اواخر یکی ازتعمیر های خود را بقیمت یک ونیم ملیون افغانی بفروش رسانده است واز ترس اینکه مبادا این پول دولتی شود یکی از خویشاوندان نزدیک خود را بیشرمانه متهم به دزدی این مبلغ کرد و او را به محاکمه کشانید. دوسال قبل به ناموس دختر چهارده ساله یکی از دهقانان خود جبراٌ تجاوز نموده و بعد از رسوایی آنرا به عقد نکاح درآورد. پدر احمدشاه ازخون مردم فقیر و عساکر بیچاره زندگی پرشکوه و اشراف منشانه برای خود ساخت. فعلاً که گاهی در پاکستان و گاهی در پنجشیر بسر می برد، از حساب دیگری می خورد. احمدشاه پسر نازدانه ودردانه ی آن پدر است که در میان شرایط اشرافی کلان شده وهمیشه از نام پنجشیر وپنجشیری خجالت می کشد واز رفتن به پنجشیر ننگ داشت. چنانچه چندی قبل از اقارب نزدیک خود کسی را نمیشناخت(ای پول و اسلحه! سرنوشت پنجشیر عزیز را بدست پسر بیگانه از پنجشیر دادی) دوسال قبل با استفاده از پول واسلحه دیگران خود را آمر جبهه پنجشیر ساخت. هنگامیکه دهقانان اندراب زمین های از دست رفته شان را از پدرشان بازگرفتند، احمدشاه با نفر های مسلح خود به اندراب رفته آنها را بیرحمانه سرکوب نمود و زمین ها را دوباره صاحب شد.(جهاد احمدشاه جهاد ضد روسی نیست جهاد ضد مردم مسلمان است.) احمدشاه یک فرد تاریک فکر و نادانی است که از اسلام و سیاست چیزی نمیداند. کار او فقط نفاق افگنی میباشد. تفنگ و پول اجنبی او را چنان بیخود ساخته است، که سروپای خود را فرق کرده نمیتواند، ازهمین جهت به آسانی به آلت دست روس تبدیل شده است. او میخواهد با فکر تاریک خود مردم پنجشیر را به تاریکی بکشاند و آنها را در راه های خطا، در همان راهی که خود او رفته است، ببرد و اسیر دست روس بسازد. اکنون پرداخته میشود به اینکه چگونه احمد شاه با روسها ونوکرانشان رابطه برقرار کرده و رهبران جمعیت چرا افراد مشکوک اند؟:

   

   - در جبهه پنجشیر که گفته میشود یک جبهه اسلامی و ضد روس است. قرار اطلاع معتبر از منابع موثق و چشمدید مردم منطقه، در حدود ۳۵۰ نفر خلقی و پرچمی گماشته شده از طرف دولت تفنگ به شانه زیر قومنده آمر آزادانه  درگشت و گزار و فعالیت اند، تابتوانند آزادنه پنجشیر را تسلیم ببرک بریژنف نمایند. (بلی! مخالفین روس باید کشته شوند، برای آنکه موافقین بتوانند با دست باز پنجشیر را به روس بدهند!).

 

      - داراب از منطقه بازارک خورد ضابط متقاعد و فعلا دریور افسوتر جاسوس اگسا- کام- خاد. این شرف باخته ی وطنفروش واسطه ربط احمدشاه با هادی کریم است، که هادی کریم بنوبه خود آمر پنجشیر را به سفارت و اردوی متجاوز شوروی ارتباط میدهد. هادی کریم را مردم پنجشیر می شناسند. این غلام روس در ابتدا عضو باند "خلق" بود. پس از مدتی تسلیم دولت ظاهرشاه شد. از آن به بعد به بدگویی و افشاء گری ظاهری خلق و پرچم پرداخت. وقتیکه عساکر متجاوز روس افغانستان را اشغال نمودند، او شبکه جدا از خلق و پرچم ساخت و رابطۀ خود را با روس مستقیم تر ساخت. تکیه گاهش سفارت شوروی و اردوی شوروی است. تا هنوز هم خلق و پرچم را نزد همه ظاهراً بی باکانه تخریب می کند و با این روپوش وظیفه جاسوسی را برای روس ها و بر ضد ملت و وطن ما ماهرانه پیش می برد. هادی کریم فعلاً در خانۀ خود از تجهیزات جاسوسی به اندازه کافی در اختیار دارد. بعضی از صاحب منصبان اعضای خاد نزد او رفت و آمد دارند، راپور می آورند، وظیفه می گیرند و می روند. داراب هم یکی از اینهاست، که روزی در حضور هادی کریم چنین گزارش می دهد: "... وقتیکه نزد احمدشاه رسیدم، کلاه ام را بزمین زدم و گفتم: هی! که بالاخره پیشت خود را رساندم"، بقیه گزارش با شفر ادامه می یابد، مردم پنجشیر واقف هستند، که مجاهدین جبهه پنجشیر داراب را در اثنای رفتن بسوی آمر دستگیر می کنند. وقتیکه نزد آمر می برند، آمر مجلس را خلوت نموده و بعد از چند ساعت او را با یک مجاهد و یک قطعه خط که کس غرضدارش نشود، به اعزاز تمام در بیرون شدنش از پنجشیر مشایعت می کند. (این روابط برای فریبکاری و اسلام نمایی آمر صاحب ضرور اند و روابط مهمی هم نیستند. چیزی که مهم است اینست، که مخالفین روس از بین برده شوند!!).

    

  - معلم نعیم از منطقه بازارک عضو جناح خلق "ترکی" در قیام ۱۳۵۸ چنداول هشت نفر از مجاهدین (دو نفر پنجشیری) را بگیر دولت دست نشانده داد، که همه بلاوقفه به شهادت رسیدند. بپاس این خدمت بورس شوروی گرفت و عازم مسکو گردید، تا به معلوماتش در جاسوسی افزوده شود. و در برگشت به افغانستان مصدر خدمات مهمی به روس و دولت اجیرش گردد. بمجرد بازگشت موفقانه از روسیه بحیث یک جاسوس حرفه ای به پنجشیر روان شد و در پنجشیر بحیث قوماندان با صلاحیت درۀ هزاه مقرر گردید. معلم نعیم لستی از موسفیدان، دهقانان و روشنفکران دره را ترتیب داده به لت و کوب وحشیانه پرداخت، عده ای را زندانی و عده ای را به قتل رساند. و چه بدبختی هایی نبود، که این نماینده روس بر سر خانواده ها و مردم باغیرت هزاره نیاورد! وقتیکه این عضو فعال خاد به اندازه کافی از مردم هزاره انتقام روس را کشید، آخر او را بازارک آورد و در اینجا نیز به جنایاتی دست زد. مردم و اهالی قریه، که از جنایات این جاسوس بی وجدان روس بخشم آمده بودند، خواستند او را به جزای اعمالش برسانند، که جناب آمر صاحب بموقع به داد همراز و همسنگرش رسید و او را به کوهستان تبدیل کرد. (نی آمر صاحب! این مکافات برای جوانی با این تلاش و جدیت خیلی کم است. بهتر بود به ببرک پیشنهاد میکردید، که به حیث معاون داکتر نجیب رئیس خاد مقررش میکرد.)

      - برادر احمدشاه بنام دین محمد، جگړن برحال در شهر کابل در خانه پدری در کارته پروان همراه با دریور وزیر امور داخله، که خلقی هم است یکجا بسر می برند. مناسبات بین آنها و احمد شاه دوستانه و برادرانه است و در فضای همکاری متقابل با مصئونی کامل دوام دارد. (آمر صاحب بزبان حال می فرمایند: "در حالیکه بنده افتخار داشتن روابط برادرانه و رفیقانه با سفیر صاحب شوروی دارم، تماس و همکاری با سید محمد گلاب زوی وزیر امور داخله آنقدر قابل تشویش نیست!")

  

    - شخص دیگری نیز بنام محمد نعیم از پرچمی های سابق، که درین اواخر با ختم تحصیل در یکی از کشورهای مستعمره روس بوطن عودت نموده از جان آقا برادر احمد شاه پرس و پال زیاد نموده است. وقتی به او گفته اند، که جان آقا فعلاً در پهلوی احمد شاه در جبهه پنجشیر است، با تعجب  اظهار نموده که: من و جان آقا یکجا پرچمی بودیم و پنج سال در یک حوزه کار کرده ایم. (اگر جان آقا پرچمی بوده، خیر است، چون برادر آمر صاحب است!!).

  

    - برهان الدین رهبر "جمعیت اسلامی" که خود را از ساکنین ولایت بدخشان وانمود می کند، از قوم، نسب و شجره ی وی در بدخشان خبری نیست. این شخص از تاجک های آنطرف دریای آمو است، که اعضای خانواده اش مانند اعضای فامیل "جلالر"، که عضویتش در سازمان جاسوسی شوروی دیگر روشن شدده است، پست ها و مقام های حساسی دارند. خوش خدمتی هایی، که نماینده جمعیت اسلامی در برابر روس ها در پنجشیر از خود نشان داده، بی ارتباط به سیاست عمومی "جمعیت اسلامی" تحت رهبری برهان الدین در سطح کشور نمی باشد.

 

      تذکر: به نسبت اختناق کشور، که از جوانب مختلف برکشور مستولی است، افشای بعضی روابط  دیگر و ذکر بعضی نام ها مصلحت دیده نمی شود.

 

  وطنداران با شرافت و مسلمان ما اکنون بخوبی درک می کنند، که چطور یک دست آمر جبهه پنجشیر بدست روس است و با دست دیگرش بر فرق مردم پنجشیر می کوبد، افراد و عناصر ضد روس را زندانی می کند و می کشد و با این قسم جنبش مقاومت ضد روس را قصداً تضعیف می نماید. این همان سیاست شیطانی و استعماری معروف روس ها در تمام کشورهای اسلامی است، که در یک دست اجیران و جواسیس خود شمشیر می دهند و در دست دیگرشان قرآن می گذارند، که با شمشیر ملت را بکوبند، تا تسلیم استعمار روس شود، قرآن و اسلام را پیش می کشند، تا چهره روسی خود را در پشت آن پنهان کنند و ملت را فریب دهند. ببرک ابلیس هم امروز همین سیاست روس را پیروی می کند. از یکطرف نماز جمعه می خواند و تعداد مساجد را زیاد می کند، ولی از طرف دیگر بر قراء و دهات ما هزاران تن بم را میریزد، تا مردم مسلمان ما را با تمام هستی شان از بین ببرد یا تسلیم بلاقید و شرط روس سازد.

 

بزرگان قوم، صاحب منصبان، روشنفکران، عالمان دین، مجاهدین و قومندانان جبهه پنجشیر، همه معتقدند، که نماینده "جمعیت اسلامی" در پنجشیر مرتکب این گناهای بزرگ اسلامی و ملی گردیده است:

  

    - رابطه دولت مزدور را با جبهه پنجشیر محکم نموده و سبب فعالیت وسیع جواسیس روس در آنجا گردیده است.

   

   - عناصر و قوه های مقاومت ضد روس را در پنجشیر سرکوب و تضعیف نموده است.

  

    - با نقاق افگنی بین اقوام و درز اندازی بین افراد در هر قوم وحدت معروف پنجشیری بودن را در آنجا درهم شکسته است.

   

   - فعالیت های او در مجموع در سمت فعالیت های توسعه طلبانۀ روس انجام گرفته است.

 

      - چون تمام این خیانت ها زیر نام اسلام صورت گرفته، بنا برآن اسلام را بدنام کردن هم یکی ازین گناهان می باشد.

 

ازینروست، که اهالی و مردم پنجشیر به این عقیده رسیده اند، که نباید بیش ازین اجازه داد، که پنجشیر با وجود اینقدر شجاعت و قهرمانی اش در بین دو سنگ آسیاب (سنگ دولت و سنگ جمعیت) تکه تکه گردیده، میده شده و دشمنان بیگانه، بالخصوص روس تجاوزکار به آرزوهای پلید خود برسد.

   

 مردم افغانستان در جهاد اسلامی و ملی ضد تجاوز اجنبی سابقۀ درخشان و قابل افتخار دارند. این اقوام غیور آریانا، ملت شجاع و هوشیار خراسان، مردم قهرمان و مبارز افغان و این نیاکان با شرف و با ایمان ما بود، که تحت رهنمایی های پیشوایان مدبر، شجاع و بادرایت قومی خود پوزه قوی ترین استیلاگران جهان را از اسکندر و چنگیز گرفته تا امپراطوری بزرگ انگلیس بخاک مالیدند و سرمشق عظیمی برای تمام جهان ستمدیده و بر ضد دنیای زور و استعمار گردیدند. آن روزها که اتحاد بود و رهنمایی های صحیح جهاد پیروزی آورد و ملت را مفتخر ساخت، ولی در آنوقت که نامی از حزب، سازمان و جمعیت در میان نبود، این همه افتخارات و کامیابی ها بمردم یا قوم و پیشوایان تعلق می گرفت. امروز هم این قیام خروشان ملت افتخار آفرین افغان است، که در برابر تعرض بزرگترین و خطرناکترین قدرت ضد بشر به جهان یعنی روسیه شوروی برپا شده و این حیوان وحشی و درنده را سراسیمه و غرقه در خون ساخته است.

 

 تجربه سه سال و چند ماه جهاد اسلامی در سراسر کشور و از آنجمله در پنجشیر نشان می دهد، که احزاب بی سر و دمی چون "جمعیت اسلامی" که بر رخ پرده اسلام کشیده و با پول و تفنگ دیگران رشد سرطانی نموده اند، بهیچ وجه جوابگوی ضروریات اشد جهاد و ملت ما، که عبارت از وحدت و رهبری درست و علمی قیام ضد روس است، نمی باشد. این احزاب متأسفانه گاهی از عقب قیام ملت میروند و اکثراً در برابر آن قرار می گیرند، جنبش ملت را ضربه می زنند، قدرت مقاومت مردم مسلمان ما را تضعیف می کنند و روس سلطه جو را شادکام می سازند. این خواست ملت و مردم پنجشیر نیست.

 

خواست مردم اتحاد سراسری پنجشیر تحت قیادت شورایی از بزرگان، روحانیون، روشنفکران و مردم ساده پنجشیر است، که بتواند دوستان و دشمنان را در پرتو تعالیم اسلامی و علمی کاملاً متمایز ساخته، با دوستان اتحاد ببندد و به دشمنان ضربه بزند، در بین دشمنان تفاوت گزارده، دشمن بزرگ و خونریز را از دیگران تجرید و متمرکز ترین و قوی ترین ضربه را بر فرق آن حواله نماید.

     

 خواست مردم پنجشیر اتحاد قومی است، اتحادی، که از زندگی نا بسامان مردم غمخواری نموده، از اجرای ظلم و استبداد بالای آنان دوری کرده وعدالت اسلامی و مدنی را بدون تبعیض عملی کند. اتحادی که جبهه پنجشیر را با جبهات دیگر کشور پیوند دهد و از ارتباط باهمی جبهه ملی افغانستان با تمام کشورها و قوه هایی، که از مقاومت ملت افعان بر ضد روس خونخوار حمایت و پیشتیبانی می نمایند، طرفدارای نماید. فقط اتحاد قوی باعث نجات پنجشیر از ظلم و ستم روس و نوکران رنگارنگ آن می شود.

 

 

زنده باد اتحاد قومی مردم با شهامت پنجشیر!

زنده باد جهاد مردم مسلمان پنجشیر بد ضد روس و نوکران شان!

مرده باد احمدشاه این نماینده روس، منافق و تفرقه انداز!