آزادی

ما خواهان افغانستان آزاد، مستقل، دموکرات، سیکولار و عاری از هرگونه تبعیض لسانی، سمتی و مذهبی هستیم

آزادی

ما خواهان افغانستان آزاد، مستقل، دموکرات، سیکولار و عاری از هرگونه تبعیض لسانی، سمتی و مذهبی هستیم

گلوبالیزاسیون

گلوبالیزاسیون


جهانی کردن بشیوه امپریالیستی و مبارزه برای تحقق یک آینده متفاوت



 

 

این مقاله بر اساس نوشته ها و سخنرانیهای اقتصاددان مائوئیست ریموند لوتا در نوامبر 1996 در فیلیپین، تهیه شده است. لوتا برای شرکت در "کنفرانس جهانی دهقانی علیه امپریالیسم" و "کنفرانس خلق علیه جهانی کردن بشیوه امپریالیستی" به مانیل رفت.

این کنفرانسها و فعالیتها در اعتراض به نشست وزیران کشورهای عضو "تعاون اقتصادی آسیا و اقیانوس آرام" (آپک) سازمان یافت.

در این کنفرانس، جنبش مترقی و انقلابی فیلیپین سهم مهمی در ارتقاء درک تئوریک  از جهانی کردن بشیوه امپریالیستی بعهده گرفت. حزب کمونیست فیلیپین سندی را در این زمینه ارائه داد.

در ماه نوامبر 97 نیز، کنفرانسی تحت عنوان "علیه آپک" برای اعتراض به نشست این سازمان در ونکوور کانادا برگزار شد.


بخش اول

افتخار میکنم که در فیلیپین به شما پیوسته ام تا موضع قاطع و جسورانه ای علیه امپریالیسم اعلام کنیم. من از ایالات متحده می آیم. از کشوری که یک رکن تنفر انگیز نظام جهانی امپریالیستی است و بزرگترین ستمگر خلقهای دنیا محسوب میشود. بنابراین حضور در این جمع و اعلام همبستگی با شما را مسئولیت بزرگ خویش میدانم. ما بمثابه انقلابیون مائوئیست در ایالات متحده آمریکا میدانیم که بدون آموزش توده ها با روحیه تنفر نسبت به اهداف و اقدامات آمریکا در کشورهای تحت سلطه، در آمریکا انقلابی انجام نخواهد شد. ما میدانیم که بخشی کلیدی از ساختن یک جنبش انقلابی در ایالات متحده، جلب حمایت بخشهای گسترده توده ها نسبت به همه مبارزاتی است که علیه امپریالیسم آمریکا به پیش میرود.

امسال موقع مناسبی است؛ زیرا 1996 مصادف با صدمین سالگرد قیام خلق فیلیپین علیه سلطه مستعمراتی اسپانیا است. کمی بعد از این خیزش قهرمانانه، آمریکا به فیلیپین قشون کشی کرد تا به برقراری امپراتوری و سلطه اش در منطقه اقیانوس آرام یاری رساند. فقط در جزیره "لوزون"، شمار اهالی که در نبرد یا بر اثر گرسنگی و بیماری کشته شدند به 600 هزار نفر بالغ میشد. یک ژنرال آمریکائی چنین فرمان داده بود: "از شما میخواهم که بکشید و به آتش بکشید. اگر رضایت خاطر مرا میخواهید تا میتوانید بکشید و به آتش بکشید."

میشود گفت که این فرمان، "سرمشقی" برای جنایات بیشمار آتی امپریالیسم آمریکا شد: هیروشیما، جنگ تجاوزکارانه علیه کره شمالی، حمام خون سال 1965 که با پشتیبانی سازمان "سیا" در اندونزی بر پا شد، جنگ کشتارگرانه در ویتنام و هندوچین، کشتارهای متکی به تکنولوژی پیشرفته در عراق.

ورود امپریالیسم به منطقه آسیائی اقیانوس آرام به معنی بر پا شدن پایگاه های نظامی و رژیمهای سرکوبگر نومستعمراتی است. به معنی فوق استثمار و کار در مشقت خانه هاست. به معنی کشیدن شیره کشاورزی دهقانی و به نابودی کشاندن آن است. به معنی نابودی عظیم محیط زیست است. امپریالیسم یک "صنعت مهاجرتی" پر رونق ایجاد کرده است. هر سال 35 میلیون کارگر خانواده و موطن خویش را در تلاش معاش ترک میکنند و در منطقه بسوی اقتصادهائی که سرعت رشد بیشتری دارند، روان میشوند . امپریالیسم باعث رشد یک "صنعت سکس" گسترده شده است. اینست نظامی که قدرتهای امپریالیستی و دولتهای کارگزار آنها در نشست "آپک" برایش جشن میگیرند. آنها زیر پرچم "لیبرالیزه کردن تجارت" و جهانی کردن، بدنبال تحکیم و بسط زنجیرهای استثمار و سلطه اند.

"جهانی کردن": نظریه پردازان امپریالیسم این عبارت را همچون کلامی جادوئی بزبان می آورند. به ما میگویند که اینک "برای نخستین بار، ما در یک اقتصاد جهانی بسر میبریم"؛ وارد "عصر جدیدی" شده ایم که در آن سرمایه و تکنولوژی باعث کامیابی کشورهائی خواهند شد که با چنگ و دندان جائی برای خویش در بازار جهانی باز کنند. به ما میگویند "ضدیت با جهانی کردن، ضدیت با آینده است"؛ و اینکه هیچ راهی جز پریدن بر عرشه اقتصاد جدید جهانی وجود ندارد.... وگرنه جا می مانید.

اما واقعیت اینست که نوع بشر بیش از 100 سال است در یک اقتصاد جهانی بسر میبرد. و ما از نتایج و تاوان جهانی کردن باخبریم: انقیاد ملل، جنگها، بحرانها، قحطی ها، استثمار میلیاردها انسان. و واقعیت اینست که ما راه دیگری داریم: راه پیشبرد مبارزات و امر مشترک خویش یعنی رهائی و انقلاب در سراسر جهان. بحث من درباره مفهوم واقعی جهانی کردن و مفاهیم آن برای مبارزات ما است.

منظره سرمایه داری جهانی

سرمایه داری از همان ابتدا خصلتی جهانی داشته است. ظهور سرمایه داری در اروپا و آمریکای شمالی به تجارت برده در آفریقا و غارت آسیا و آمریکای لاتین وابسته بود. انقلاب صنعتی در انگلستان به گسترش تجارت جهانی وابسته بود و محرک گسترش آن شد. سرمایه در حرکت و تکامل خود، گرایش به ایجاد یک جهان اقتصادی واحد دارد. چرا؟ زیرا سرمایه در جستجوی سود بیشتر، توسط فشار رقابت بسوی انبساط و گسترش خویش و استثمار نیروی کار بر مبنائی گسترده تر و مکانیزه تر، رانده میشود.

اما در خاتمه قرن 19 بود که سرمایه داری بطور کامل بین المللی شد. این نتیجه افزایشی عظیم در خروج سرمایه از کشورهای سرمایه داری پیشرفته و سرمایه گذاری آن در مناطق جدید، و جستجوی خستگی ناپذیر مناطق جدید جهت استثمار بود. این پروسه ی مداوم انبساط و ادغام، که توسط تکامل حمل و نقل و ارتباطات تقویت شده، جهان را در یک شبکه جهانی تولید و مبادله سرمایه داری بافته است. و در طول قرن بیستم، بویژه بعد از پایان جنگ جهانی دوم، مناسبات اقتصادی سرمایه داری در اقتصادها و جوامع جهان سوم عمیقتر نفوذ کرده است.

بین المللی شدن مدارهای کالائی، پولی و تولیدی سرمایه بطور لاینفکی با نقش رهبری کننده سرمایه مالی در پروسه انباشت، مرتبط است. حدود 300 کورپوراسیون فراملیتی متعلق به کشورهای امپریالیستی مستقیما صاحب یک چهارم همه دارائی های تولیدی جهانند. بزرگترین و تعیین کننده ترین کورپوراسیون ها و بانکها در اقتصادهای سرمایه داری کارکردی بشدت جهانی دارند. در سال 1995 عملیات خارجی بزرگترین کورپوراسیونهای فراملیتی آمریکا 40 درصد کل فروشها و سهم مشابهی از کل سودهای این شرکتها را شامل میشد. از هر پنج اتوموبیل شرکت "جنرال موتورز"، دو عدد خارج از آمریکا تولید میشود.

بین المللی شدن سرمایه یک پدیده پیچیده است. دستان سرمایه امپریالیستی به همه جهان می رسد؛ اما ریشه اش در بازارهای ملی (آمریکا، ژاپن، آلمان و غیره) است. "بازار داخلی" یک "پایگاه استراتژیک عملیات" سرمایه امپریالیستی است. در اینجاست که بزرگترین سهم محصولات تولید میشود و پژوهشها و ابداعات متمرکز است. اینجا مرکز کنترل و مالکیت است. و سرمایه های فراملیتی بدون حمایت و کمکهای اقتصادی ـ سیاسی ـ نظامی دول ملی امپریالیستی شان، نمیتوانند سرمایه گذاری و انبساط بین المللی خود را پیش ببرند. این تضاد ـ بین سرمایه ای که بشدت بین المللی شده اما یک بنیاد ملی دارد ـ به رقابت، درگیری و جنگ بین قدرتهای امپریالیستی پا میدهد.

افت و خیزهای اقتصاد جهانی، شیوه ها و تکنولوژیهای متغیر تولید سرمایه داری، شیوه های سرمایه در سازماندهی خود و رقابت، روندهائی نظیر تبدیل مواد غذائی مردم به کالای صنعتی ـ تجاری، همگی عمیقا زندگی و مبارزات ما را تحت تاثیر قرار می دهد. در کشورهائی نظیر فیلیپین می بینیم زمینهائی که در آنها تا بحال محصولات غذائی محلی نظیر برنج کشت می شد بیش از پیش بسوی محصولات گرانبهائی نظیر مارچوبه برای بازار صادراتی سوق می یابد.

قبلا گفتم که شیوه تولید سرمایه داری در فعالیت اقتصادی سراسر جهان نفوذ کرده و بر آن مسلط شده است. اما جهان بطور تمام و کمال سرمایه داری نیست. در بخشهای بسیاری از جهان سوم، استثمار سرمایه داری با اشکال استثمار ماقبل سرمایه داری و فئودالی در هم آمیخته است. امپریالیسم از این مناسبات اقتصادی استفاده کرده و انواع مناسبات عقب مانده و ارتجاعی اجتماعی را تقویت می کند. ائتلافی که بین رژیمهای نو مستعمره و طبقات ملاک در این کشورها وجود دارد، بخشی از کلیت ساختار کنترل و سلطه امپریالیسم در این کشورها است.

اگرچه تحول سرمایه دارانه گسترده ای در مناطق روستائی جهان سوم صورت گرفته، کماکان در اکثر نقاط آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا مسئله دهقانی و مبارزه برای زمین در قلب مبارزات مردم قرار گرفته است. دهقانان کماکان نیروی عظیمی را در جهان تشکیل می دهند و تحت ستم نیمه فئودالی قرار دارند. عالی ترین شکل مبارزه دهقانی یعنی جنگ خلق تحت رهبری پرولتاریا یک جزء کلیدی رهائی بخش در اکثریت عظیم کشورهای جهان امروز است.

گفتم که اقتصاد جهانی بشدت در هم ادغام شده است. اما یک شکاف پایه ای در اقتصاد جهانی امپریالیستی وجود دارد: تقسیم جهان به ملل ستمگر و ستمدیده. کشورهای ثروتمند 15 درصد اهالی جهان را تشکیل می دهند؛ با اینحال 80 درصد ذخایر جهان را جذب می کنند. این تقسیم جهان و نابرابری عظیمی که در زمینه توزیع نیروهای مولده وجود دارد یک وجه اساسی و پایدار از انباشت و مناسبات طبقاتی در سطح جهانی است.

کشورهای امپریالیستی بلحاظ استراتژیک به جهان سوم بمثابه یک منبع کار ارزان، بازار و مواد خام ارزان وابسته اند. ملل ستمدیده بلحاظ ساختاری به امپریالیسم وابسته اند. ساختارهای اقتصادی آنها تابع امپریالیسم است. این تبعیت، ساختارهای اقتصادی آنها را تعیین میکند. تا زمانیکه یک دگرگونی انقلابی صورت نگیرد ـ و بدون این دگرگونی ـ جهان سوم یک موضع تبعی در تقسیم کار بین المللی را اشغال می کند و رشد اقتصادی این کشورها به تزریق سرمایه توسط امپریالیستها و خرید محصولاتشان توسط کشورهای امپریالیستی وابسته است. امپریالیستها از جهانی صحبت میکنند که از نظر اقتصادی و تکنولوژیک "ارتباط درونی" دارد. اما این جهان که "به لحاظ درونی بهم مرتبط است" یک جهان تقسیم شده به طبقات و پر از درگیری است. جهان سرمایه های امپریالیستی در حال رقابت است. این جهانی است که به ملل ستمگر و ستمدیده تقسیم شده است. این جهان دارها و ندارهاست.

 

 

 بخش دوم

اقتصاد جهانی: رازهای کثیف کوچک

 انبساط و بحران بعد از جنگ جهانی دوم

برای فهم روندهای مهم در اقتصاد جهان باید درک کنیم که سرمایه داری در یک چارچوب اقتصادی و سیاسی جهانی که دارای مشخصات تاریخی است، عمل میکند. جنگ جهانی دوم ایالات متحده را در راس کوه کثافات امپریالیستی قرار داد. نه فقط آلمان و وژاپن مغلوب شده بودند بلکه موتلفین آمریکا یعنی بریتانیا و فرانسه نیز بشدت تضعیف شده بودند. آمریکا از نظر ظرفیت تولیدی، موقعیت مالی و توان نظامی  یک سر و گردن بالاتر از سایر قدرتهای امپریالیستی ایستاد. اقتصاد جهان برپایه نتایج جنگ جهانی دوم مجددا سازماندهی شد. ایالات متحده موتور اصلی و نافع درجه اول آن بود.

اقتصادهایی که در نتیجه جنگ از هم گسیخته شده بودند، در یک چارچوب جدید سرمایه گذاری و تجارت جهانی جدید که بسیار ادغام شده تر بود، بازسازی شدند. یک علت مهم اینکه آلمان و ژاپن دوباره روی پای خود ایستادند این بود که به عنوان موانع استراتژیک و اقتصادی علیه اتحاد شوروی سوسیالیستی آن روز و بعدها علیه چین مائوئیستی عمل کنند. مناسبات جدید اقتصادی بین المللی و یک نظام جدید پولی براساس دلار برقرار شد. موسسات جدید جهانی نظیر بانک جهانی و صندوق بین المللی پول نقش چسباننده و روغنکاری را برای تنظیمات جدید بازی کردند.

تجارت جهانی به نحوی عظیم رشد کرد. و مهمتر از همه، یک جریان عظیم رو به خارج سرمایه جهت سرمایه گذاری را شاهد بودیم. این جریان سرمایه گذاری در اقتصادهای امپریالیستی دیگر و منابع طبیعی و بخش کشاورزی کشورهای جهان سوم ـ و بویژه در دهه 60 در بخشهای صنعتی جهان سوم ـ صورت گرفت. مواد خام ارزان، نرخهای برگشتی بالا در سرمایه گذاریهای صنعتی، و تحولاتی که تحت هدایت امپریالیسم در جهان سوم صورت گرفت اجزای حیاتی رونق دوره بعد از جنگ جهانی دوم بودند.

اما این اوضاع به ضد خود تبدیل شد. توسعه وحشیانه امپراتوری، آتش مقاومت و مبارزات رهائیبخش ملی را برانگیخت. رشد اقتصاد جهانی به بحران انجامید.

در اوایل دهه 1970، امپریالیستهای غربی با محدودیتهای معینی مواجه شدند. اروپای غربی و ژاپن پس از تجدید حیات اقتصادی به رقابت جوئی با آمریکا پرداختند. هزینه های پیشبرد جنگ کشتارگرانه در ویتنام باعث شکاف در نظام پولی بین المللی شد. تورم در سطح جهانی تشدید یافت. نظام طلا ـ دلار سقوط کرد. و بعد از شکست آمریکا در ویتنام، ژاپن جای او را بمثابه صادر کننده عمده سرمایه در منطقه آسیا ـ اقیانوس آرام گرفت. سودآوری در سراسر کشورهای پیشرفته صنعتی رو به سراشیب گذاشت؛ سرمایه گذاریهای درازمدت محدود شد. همزمان، توسعه وابسته و معوجی که در جهان سوم انجام گرفته بود موانع جدیدی در راه انبساط امپریالیستی ایجاد کرد.

سالهای 75 ـ 1974 شاهد یک نقطه عطف بود. اقتصاد جهانی امپریالیستی برای اولین بار پس از بحران بزرگ دهه 1930، دچار انقباض جهانی شد و به یک بحران عمیق ساختاری پا گذاشت. رونق دوره متعاقب جنگ دوم به پایان رسید و جایگاه درجه اول و مسلط امپریالیسم آمریکا در نظم سرمایه داری جهانی تضعیف گشت.

این بحران با کاهش شدید سرعت رشد و سرمایه گذاری رقم خورد. بین سالهای 1948 و 1973، نرخ رشد اقتصاد جهانی پنج در صد بود. اما بین سالهای 1974 و 1989 نرخ رشد نصف شد و به دو نیم در صد رسید. بعلاوه این بحران با بی ثباتی حاد مالی نیز رقم خورد. نوسانات عظیم ارزها و خطر سقوط موسسات عمده بانکی در دهه 1980 مطرح شد.

بحران قرض جهان سوم در ارتباط با این بحران جهانی به یکباره ظاهر گشت. از یکسو، کند و سست شدن سودآوری طی دهه 70 و اوایل دهه 80 در کشورهای پیشرفته، بانکها را بسوی سرمایه گذاری مبالغ عظیم از سرمایه استقراضی مازاد در تعدادی از کشورهای دست چین شده جهان سوم راند. کشورهائی نظیر مکزیک و برزیل مراکز رشد مهمی برای امپریالیسم بودند. از سوئی دیگر، بعلت رشد کند اقتصادهای امپریالیستی و کشیدن حصارهای حمایتی بدور بازارهایشان، کشورهای مقروض با مشکلاتی در راه صادرات و کسب ارز خارجی روبرو شدند. وابستگی آنها به کشورهای پیشرفته سرمایه داری از حیث سرمایه و تکنولوژی، آنها را مجبور کرد که هر چه بیشتر وام بگیرند و بیش از پیش زیر بار قرض بروند.

 رقابت آمریکا ـ شوروی و خاتمه "جنگ سرد"

اما تصویر به اینجا ختم نمیشود. رقابت بین آمریکا و شوروی سوسیال  امپریالیستی در حال تشدید بود.

اتحاد شوروی زمانی یک کشور سوسیالیستی بود. اما از سال 1956 یک طبقه استثمارگر نوین قدرت را غصب کرد و اتحاد شوروی را به یک جامعه سرمایه داری دولتی تبدیل نمود. حکام سرمایه دار جدید طرح ایجاد یک امپراتوری بین المللی را ریختند. یک جهان امپریالیستی "دو قطبی" در حال شکل گیری بود. از اوایل دهه 70 به بعد، اتحاد شوروی مجبور شد بیش از پیش بلوک امپریالیستی غرب را در سطح جهانی به مصاف بطلبد. شوروی بطور فزاینده قابلیت اینکار را بدست میآورد. اما از اواخر دهه 70، بلوک شوروی خود گرفتار مشکلات جدی اقتصادی شد.

مشخص ترین واقعیت ژئوپلیتیک در اواخر دهه 70 و دهه بعد این بود: بحران اقتصاد جهانی با رقابت جهانی بین آمریکا و شوروی در هم تداخل میکرد. بحران جهانی بنوبه خود بر آتش این رقابت می دمید. سدی باید می شکست و این یا آن باید در راس قرار میگرفت. این دو بلوک در یک مسیر تخاصم و درگیری بسوی جنگ جهانی قرار گرفته بودند. آنچه در واقع در نتیجه این فشارها به وقوع پیوست این بود که یک ابرقدرت امپریالیستی یعنی اتحاد شوروی دچار فروپاشی شد.

فروپاشی اتحاد شوروی و بلوکش در سالهای 91 ـ 1989 تعیین کننده ترین تغییر در مناسبات میان امپریالیستها از زمان خاتمه جنگ جهانی دوم بود. با فرو ریختن ساختار "جنگ سرد" در مناسبات بین المللی، تضادهای معینی حل شد؛ هرچند سایر تضادها باقی ماند و حادتر گشت.

این چرخشها و تغییرات تاثیرات عمیق ژئوپلیتیکی و اقتصادی داشته است.

آمریکا بار دیگر بعنوان یگانه ابرقدرت امپریالیستی ظاهر شده است. آمریکا با استفاده از آزادی عملهای معینی که بدست آورده توافقاتی را که بسود منافع امپریالیستی خودش باشد در "نقاط داغی" نظیر آفریقای جنوبی و آمریکای مرکزی، تحمیل کرده است.

خاتمه صف آرائی جهانی بین بلوکهای تحت رهبری آمریکا و شوروی باعث شد که بخشی از تکنولوژی و سرمایه امپریالیستهای غربی آزاد شود؛ این تکنولوژی و سرمایه بطور گسترده تر در تولید جهانی و نظام های بازاریابی جهانی بکار گرفته شده است. این بویژه در مورد امپریالیسم آمریکا صدق میکند؛ حتی در شرایطی که زرادخانه های مرگبار خود را که قادر به نابودی چند باره نوع بشر است حفظ کرده و به تجاوزگری و جلادی ادامه میدهد. بعلاوه خاتمه مقابله جهانی با بلوک شوروی باعث شده که مخاطرات ژئوپلیتیکی برای برخی سرمایه گذاری ها در بخشهائی از جهان سوم کاهش یابد.

میدانی که امپریالیستها در آن حریصانه به رقابت بر سر بازارها مشغولند، بازتر شده است. صدها میلیون کارگر در بلوک شوروی سوسیال امپریالیستی سابق و در چین که از سال 1976 متعاقب مرگ مائو در آنجا سرمایه داری احیاء شد، وارد یک منبع جهانی و ادغام شده کار ذخیره شده اند.

اینها تغییراتی مهم است. سرمایه داری جهانی در حد معینی بازسازی شده است و چارچوب ژئوپلیتیک جهانیش تغییر یافته است. این تغییرات محرک سرمایه گذاری، رشد و تجدید سازماندهی بیشتر سرمایه داری جهانی شده است.

اما یک وجه مشخص اوضاع جهانی اینست که علیرغم همه این تغییرات، اقتصاد جهانی فاقد قدرت انبساط است و با بی ثباتی رقم میخورد. و فقر و فلاکت بخشهای عظیمی از توده های جهان تعمیق می یابد.

طی سالهای 95 ـ 1990، نرخ متوسط رشد تولید سالانه جهان کمتر از 5ر2 درصد بود. امروز اروپای غربی گرفتار رشد کند است. ژاپن هنوز از کسادی و بحران مالی اوایل دهه 1990 بیرون نیامده است. روسیه به یکی از وحشیانه ترین ماجراهای اقتصادی تاریخ اقتصادی قرن بیستم قدم نهاده است. در کل کشورهای امپریالیستی، سرمایه گذاری در مجتمعات و تجهیزات جدید و رشد بازدهی تولیدی به سطوح انبساط دوره بعد از جنگ دوم باز نگشته است. صنایع کلیدی جهان نظیر صنعت اتوموبیل سازی گرفتار ظرفیت بیش از حد تولیدی هستند. سهم بزرگی از جریان یابی سرمایه جهانی  خصلت کوتاه مدت و بورس بازی دارد. بی ثباتی مالی و پولی سایه تهدید را بر اقتصاد جهان می گستراند.

کشورهای جهان سوم کماکان بار سنگین قروض را بر دوش میکشند. در سال 1995، رقم قرض 3 برابر سال 1980 بود. در آفریقا، رکود اقتصادی و بیماری و فروریختن زیرساختها، در حال ویران کردن اکثر نقاط این قاره است. از میانه دهه 1990، مکزیک دستخوش بحرانها شده است. "دولت رفاه" امپریالیستی بشدت در حال کنار گذاشته شدن است. همزمان برنامه های خانمانسوز "ریاضت کشی" و "تعدیلات" که صندوق بین المللی پول تحمیل کرده به یک امر روزمره در جهان سوم تبدیل شده است.

یک بحران جهانی مشاغل وجود دارد. افت جهانی که در اوایل دهه 1990 شاهد آن بودیم، پایان یافته است. اما 30 درصد نیروی کار جهان همچنان بیکار یا کم کار است؛ چنین حدی از زمان "بحران بزرگ" (The Great Depression) تاکنون سابقه نداشته است. در اروپای غربی از هر 9 کارگر، یکنفرشان بیکار است. در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین نزدیک به یک میلیارد نفر بیکارند یا درگیر کارهائی هستند که کفاف معیشتشان را نمیدهد. در آمریکای لاتین، از هر 10 شغلی که طی چند سال اخیر تازه "ایجاد شده"، 8 شغل مربوط به باصطلاح "اقتصاد غیر رسمی" بوده که در آن دستمزدها ناچیز و مشاغل بی حساب و کتاب است. هر سال حدود 75 میلیون نفر در جستجوی کار از جهان سوم به سایر کشورها مهاجرت میکنند.

در 6 سال اخیر اقتصاد آمریکا دوره بهبودیابی خود را می گذرانده است. آمریکا در سطح داخلی روند بهبود اقتصادی را با اتخاذ اقدامات زیر به پیش راند: تقویت و کوچک کردن شرکتها، بکار گیری تکنولوژیهای جدید هزینه کم کن و تکنولوژیهای اطلاعاتی، و تجدید سازماندهی بیرحمانه ی ساختار نیروی کار و مناسبات کارگرـ کارفرما. مواجه شدن ژاپن و آلمان با مشکلات، برخی برتریهای رقابت جویانه اقتصادی را نصیب آمریکا کرده است.

آمریکا کماکان بزرگترین و قویترین اقتصاد دنیاست. اما قدرت اقتصادی جهانیش یعنی سهمش در بازده و سرمایه گذاری جهانی، نسبت به اوضاع دهه 1950 و 1960 سقوط کرده است. آمریکا از "جنگ سرد" به لحاظ مالی ضعیفتر بیرون آمد. کسری های بزرگ تجاری و نیاز به مهار کردن کسری بودجه، اتخاذ یک سیاست انبساطی در زمینه پولی و مخارج حکومتی را برای وی مشکل میکند.

اوضاعی که تشریح کردم تاثیرات بسیار مهمی دارد. آمریکا قادر نیست در اقتصاد جهانی مانند قبل نقش "لوکوموتیو" را بازی کند. منظورم از "لوکوموتیو" اینست که آمریکا قادر نیست محرک رشد شود و سایر اقتصادهای ملی را به همان نحوی که طی چند دهه متعاقب جنگ جهانی دیدیم، پشت سر خویش به جلو بکشد. و همزمان، مسابقه و رقابت ژئو ـ اقتصادی حادی بین آمریکا، ژاپن و آلمان متحد امروز وجود دارد.

عناصر متناقضی در اوضاع جهان موجود است که برخی بیشتر و برخی کمتر مساعد حال مبارزات مردم است. اما بطور کلی در این اوضاع، پایه های زیادی برای پیشروی انقلابی وجود دارد: برای توسعه بیشتر آن جنگ های دراز مدت خلق که در حال حاضر جریان دارند و برای آغاز جنگ خلق های جدید در کشورهای تحت سلطه؛ برای پیشبرد مبارزات انقلابی و تدارکات انقلابی در کشورهای امپریالیستی که در آنها تضادها منجمله تضاد طبقاتی در حال حاد شدن است؛ برای ایجاد شرایط مساعدتری در سطح جهان از طریق مبارزه.

 موج جدیدی از جهانی کردن

میدانم که به زمینه های بسیاری پرداخته ام. اما این بخشی از چارچوب بزرگتری است که در آن موج کنونی جهانی کردن امپریالیستی را بهتر میتوان فهمید. در 20 سال اخیر، درجه ادغام اقتصاد جهانی بنحو مهمی افزایش یافته است. صنایع عمده جهت پاسخگوئی به بحران و نیز به فرصتهای جدید سرمایه گذاری امپریالیستی، در یک مقیاس جهانی سازماندهی مجدد شده اند. کشاورزی در جهان سوم میرود تا کاملتر از پیش در حلقه های تولید و بازاریابی کشاورزی تجاری امپریالیستی ادغام شود. تحولات سازمانی و تکنولوژیک در عملکرد سرمایه داری جهانی صورت گرفته و در حال صورت گرفتن است؛ و اینها تاثیرات اقتصادی و اجتماعی عظیمی دارند.

اما این تغییرات درون همان نظام امپریالیستی صورت میگیرد. این همان اقتصاد استثمارگرانه، همان سیاستهای سلطه گرانه است. و این موج جدید جهانی کردن امپریالیستی نتایج مشابه بیشتری ببار خواهد آورد: ستم بیشتر، جرقه های بحران و درگیری امپریالیستی.... و بالا گرفتن امواج مقاومت.

این موج جهانی کردن اقتصادی حول سه جریان مرتبط بهم می چرخد. مهمترین اینها، جهانی شدن فزاینده تولید است. تکنولوژیهای جدید تولید و حمل و نقل و ارتباطات در اینجا نقشی کلیدی بازی میکند. از یکسو این تکنولوژیها سرمایه امپریالیستی را قادر میسازد که پروسه های تولیدی را بسادگی قطعه قطعه کند و فعالیتهائی را که در کشورهای مختلف پراکنده کرده، بهم متصل نماید؛ و بدین طریق نرخ کلی سود را بالا ببرد. از سوی دیگر، او را قادر میکند که بخش بسیار بزرگتری از تولید جهان را تحت کنترل سازمانی و سلطه سرمایه فراملیتی، محکمتر به یکدیگر پیوند دهد.

جهانی شدن تشدید یافته تولید، تحولی است که از اهمیت کیفی برخوردار است. طیف وسیعتری از فعالیتهای صنعتی، کشاورزی و خدماتی جهانی شده است. بیش از هر زمان، سرمایه هزینه ها و فرصتهای سرمایه گذاری را بطور جهانی می سنجد. بیش از هر زمان، سرمایه مرزهای ملی را در می نوردد. بیش از هر زمان، پروسه کار در یک مقیاس جهانی ادغام میشود، تحول می یابد و ارزان میشود.

بخشی از این تولید جهانی شده، شکل "کارگاه جهانی" بخود میگیرد. در اینجا مراحل مختلف تولید در کشورهای مختلف به پیش میرود. بخشی از این تولید جهانی شده مستقیما تحت کنترل کورپوراسیونهای فراملیتی، نظیر اتوموبیل سازی و سایر بخشهای "سرمایه ـ بر" است. آخرین دور سرمایه گذاری آمریکا در صنعت اتوموبیل سازی در مکزیک، تکنولوژی مدرن و بازده تولیدی عظیم را با پرداخت دستمزدی معادل یک هشتم دستمزد در ایالات متحده همراه کرده است.

بخشی از این تولید جهانی شده، بویژه تولیداتی که بیشتر "کار ـ بر" محسوب میشوند (نظیر مشقت خانه های تهیه پوشاک در آمریکای مرکزی و شرق آسیا) به کارپردازان جهان سوم کنترات داده میشود. بخشی دیگر، فعالیتهای متکی به تکنولوژی پیشرفته را شامل میشود. در بنگالور هند، شاهد "مجتمعات تکنولوژی پیشرفته" هستیم؛ در آنجا شرکتهائی هستند که برای سیستمهای کامپیوتری دنیا، نرم افزار تولید میکنند؛ متخصصانی که در این شرکتها کار میکنند دستمزدی معادل با یک پنجم دستمزد در آمریکا میگیرند.

"جهانی کردن" در خدمت ایجاد "سلسله مراتب جدید" در تولید امپریالیستی است. کشورهای امپریالیستی بر برخی صنایع متکی بر تکنولوژی پیشرفته، نظیر ارتباطات از راه دور و صنایع هوائی ـ فضائی، کنترل اکید اعمال میکنند. و در عین حال، صنایع سبک (نظیر نساجی) و بخشهای معینی از خط تولید (مانند بخشهای مربوط به سوار کردن قطعات) در برخی صنایع جدید که رشد عظیمی دارند (نظیر چیپ های کامپیوتری) را به بعضی از کشورهای تحت سلطه بسیار فقیر واگذار کرده اند. برخی صنایع سنگین در حال سقوط که سابقا در کشورهای امپریالیستی متمرکز بود (نظیر فولاد و کشتی سازی) در تعداد محدودی از کشورهای جهان سوم رشد کرده اند. سهم فزاینده ای از صادرات صنعتی دنیا در جهان سوم تولید میشود.

برجسته ترین تبارز جهانی کردن در دهه 1990، افزایش ناگهانی و قابل توجه صدور سرمایه خصوصی امپریالیستی به جهان سوم بوده است. در واقع، فقط طی پنج سال گذشته، سرمایه گذاری مستقیم خارجی در کشورهای تحت سلطه پنج برابر شده است. و در سال 1995 سرمایه گذاری خارجی در جهان سوم حدود 35 درصد کل سرمایه گذاری خارجی را تشکیل میداد که این نسبت به سال 1988، بیش از 18 درصد افزایش نشان میدهد. طی کسادی 93 ـ 1990، جریان سرمایه گذاری مستقیم جدید خارجی در بیرون از کشورهای امپریالیستی رو به کاهش نهاد. اما در همین دوره، سرمایه گذاری امپریالیستی در جهان سوم، 50 درصد افزایش یافت. گرفتن بازارها و در آوردن سودهای عظیم در کشورهای تحت سلطه محرک مهمی برای اقتصادهای امپریالیستی بوده است.

علت این افزایش مهم در صدور سرمایه به مناطق معینی از جهان سوم چیست؟ از یکسو، سرمایه امپریالیستی در مواجهه با رشد کند و فشارهای حاد رقابت جویانه در اقتصاد جهانی نیازمند کاهش هزینه هاست. این سرمایه نیازمند تحرک، یعنی امکان انتقال ساده تر سرمایه به جریان افتاده به مکانی است که سودها حداکثر باشند. از سوی دیگر، همانطور که قبلا اشاره کردم، حل مسئله تقابل آمریکا ـ شوروی برخی مخاطرات و موانع ژئوپلیتیک در راه صدور سرمایه و تکنولوژی به جهان سوم را کاهش داده است.

تحول دومی که در این زمینه انجام گرفته جهانی کردن بیشتر بخش مالی یعنی بانکها، بازارهای سرمایه و سیستمهای تجارتی الکترونیکی است که انتقال راحت تر حجم عظیم سرمایه در سراسر دنیا را امکانپذیر میکند. ادغام و جهانی کردن امور مالی به سرمایه اجازه میدهد که سریعتر بهم آمیزد، بکار افتد، و ساده تر سرمایه گذاری شده و از سرمایه گذاری خارج شود.

این عصر "سرمایه داری سریع و سریعتر" است که سرمایه باید به فرصتهای سودآور عکس العمل سریع نشان دهد. حجم عظیمی از سرمایه کوتاه مدت در جستجوی سودهای سریع از کشوری به کشور دیگر جاری میشود؛ پولها به بازارهای مالی و بورس جهان سوم وارد و از آنها خارج میشوند. رشد گسترده بخش مالی و جریان یابی سرمایه در بخش بورس بازی با کند شدن جریان تشکیل سرمایه درازمدت در کشورهای امپریالیستی ربط بسیار دارد.

سومین عامل، جهانی شدن سیاست اقتصادی کلان در ملل تحت ستم است. منظورم آن است که مدیریت ملی کشورهای جهان سوم به واقع در دست صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، قرار گرفته است. این پاسخی به بحران قرض بوده است. تحکیم اقتدار خارجی با خود تحمیل سیاستهای ریاضت کشی و تعدیل صندوق بین المللی پول را بهمراه داشته است. این سیاستها سطح معیشت و دستمزدها را کاهش داده، این اقتصادها را در جهت تولید صادراتی برنامه ریزی کرده، و بازارهای داخلی ثروت، دارائی و اموال غیر منقول را بیش از پیش در اقتصاد بین المللی، ادغام کرده است.

این نوع کنترل اقتصادی در تاریخ امپریالیسم جدید نیست. اما در مورد آنچه طی دو دهه اخیر در جهان سوم اتفاق افتاده باید به دو نکته اشاره کرد. اولا، برنامه های تعدیل صندوق بین المللی پول که بطور همزمان در بیش از 100 کشور مقروض به اجراء درآمده، در دهه 1980 به انتقال گسترده ذخائر مالی از جهان سوم به کشورهای امپریالیستی انجامید. در همان زمان، و سپس طی دهه 1990، سیاستهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی توسعه تولیدات صنعتی متکی به کار ارزان را تشویق کرده است. وجود فقر و ذخائر عظیم کار مازاد در مناطق روستائی، این کار ارزان را تامین و بازتولید میکند. این سیاستها ادغام کاملتر تولیدات صنعتی متکی بر کار ارزان در بازار جهانی را تشدید کرده است.

در مناطق روستائی جهان سوم، نتیجه جهانی کردن در کشاورزی اینست که این بخش بیشتر سرمایه داری میشود و دهقانان بیشتری پرولتریزه میشوند. اما در همان حال، جهانی کردن باعث استثمار دهقانان و تهیدستان روستائی بشیوه های شدیدتر میشود. منظورم تولید معیشتی، سهم بری، کار مقید و کار فصلی است. منظورم اینست که از فقرزدگی روستا برای کاهش هزینه ها و دستمزدها استفاده میشود. اینطور نیست که امپریالیسم هر دهقان را به کارگر تبدیل می کند؛ بلکه از ستم فئودالی بعنوان بخشی از کارکرد کلی ستمگرانه اش سود می جوید.

 جهانی کردن، تبانی و رقابت

امپریالیستها یک دستور کار مشترک معین دارند. آنها بر سر عراق متحد شدند. آنها از برنامه های "تعدیل ساختاری" صندوق بین المللی پول و بانک جهانی برای وصول طلبهای خود و ایجاد فضای بیشتر جهت استثمار و غارت مشترک جهان سوم استفاده کرده اند. آنها با عقد قراردادهائی مانند "لیبرالیزه کردن تجارت" برای هر چه هموارتر کردن راه سرمایه گذاری، مالکیت و کنترل بر کشورهای تحت سلطه استفاده کرده اند. آنها از توافقات اخیر "سازمان تجارت جهانی" جهت ایجاد چارچوبی برای فعالیتهای اقتصادی بین المللی استفاده کرده اند.

این توافقات امپریالیستها را قادر میسازد که سرمایه خود را ساده تر در هر کجا که سودهای حداکثر وجود دارد به جریان اندازند؛ در عین حال آنها میتوانند به فروش در هر کشور و هر کجا که بازارهای بزرگی موجود است بپردازند. امپریالیستها چیزی به نام "حقوق مالکیت دانش" فرموله کرده اند تا به این ترتیب بر دانش انباشت شده توسط بشر کنترل اعمال کنند و سودهائی را که از این حیطه میبرند افزایش دهند.

اما در بطن این موج جدید جهانی کردن، رقابت برای کم کردن هزینه ها در جریان است. در بطن این جهانی کردن، رقابت امپریالیستی در جریان است. رقابت بر سر تعیین دقیق شروط تجارت و سرمایه گذاری و اعمال قدرت هر کدامشان در اجرای این شروط است؛ و بر سر این است که چه کسی نیروی مسلط در مناطق مشخص باشد. منطقه آسیائی اقیانوس آرام یک عرصه و میدان نبرد مهم است؛ دقیقا بدین خاطر که این منطقه اکنون دارای پر تحرک ترین رشد در شرایطی است که اقتصاد جهانی گرفتار رشد کند می باشد. و امپریالیستهای آمریکائی و ژاپنی از مجامعی نظیر "آپک" برای عملی کردن برنامه های اقتصادی و استراتژیک جاری خود استفاده میکنند.

یک جنبه از رقابت ژئواقتصادی بین امپریالیستها، گرایشی بسوی منطقه ای کردن و تشکیل بلوکهای اقتصادی منطقه ای است. آمریکا سلطه اقتصادی خویش بر آمریکای لاتین را محکم میکند. ژاپن در پی تضمین و بسط جایگاه مسلط اقتصادی خود در شرق آسیا است. آلمان در قاره اروپا بیش از پیش نقش یک مدعی را ایفاء میکند. همه امپریالیستها در این مناطق سرمایه گذاری میکنند و به تجارت می پردازند؛ و در حال حاضر روسیه نقش کارت ژوکر را بازی میکند. (منظور اینست که میتواند به هر یک از این تقسیم بندیها بخورد ـ مترجم) اما این گرایش بسمت بلوکهای اقتصادی وجود دارد.

از یکسو، ادغام منطقه ای در آسیا تحت رهبری ژاپن، و ادغام منطقه ای تحت رهبری آمریکا از طریق "نفتا"، سیاستی برای کاهش هزینه کار و ارتقاء سودآوری است. از سوی دیگر، ادغام منطقه ای سیاستی است که امپریالیستهای رقیب توسط آن میخواهند برای خود در تجارت و سرمایه گذاری مواضع برتری بدست آورند تا از این طریق بتوانند در سطح جهانی به رقابت موثرتر با هم بپردازند. اینکه آمریکا موضع سرمایه گذاری و تجارتش در آمریکای لاتین را تقویت کرده بخشا بدین خاطر است که بر قدرت رقابت خود با ژاپن در سطح جهان بیفزاید.

 

 جمع بندی از بحث جهانی کردن

بعنوان جمعبندی: جهانی کردن بمعنای تحرک جغرافیائی بیشتر سرمایه، توانائی سرمایه در انتقال منابع از یک مکان به مکان کم هزینه تر دیگر، و استفاده از تهدید انتقال بعنوان چماقی بر سر کارگران است. جهانی کردن بمعنای ترکیب تکنولوژی امروزی با ارزانترین کار و ارتباطات بازاریابی جهانی است. جهانی کردن بمعنای افزایش مداخله بانکها و کورپوراسیونهای کشورهای امپریالیستی در کشورهای تحت سلطه است. جهانی کردن بمعنای لغو سیاستهای حمایتی مربوط به کارگران و شل کردن مقررات مربوط به حفظ محیط زیست است؛ که همه اینها تحت عنوان "هماهنگ کردن" استانداردها انجام میشود. جهانی کردن بمعنای این است که کارگران و زارعان با خطر کاهش هر چه بیشتر دستمزدها و شرایط کار هر چه مستبدانه تر مواجه می شوند.

اینها برخی از "رازهای کثیف کوچک" سیاست جهانی کردن امپریالیستی است. از یکسو، جهانی کردن یک گرایش مستمر توسعه سرمایه داری است. از سوی دیگر، جهانی کردن یک تهاجم اقتصادی و ایدئولوژیک علیه توده های خلق در سراسر جهان است.

 بخش سوم

سرمایه گذاری برای چه کسی؟ توسعه برای چه کسی؟

نظریه پردازان جهانی کردن امپریالیستی از این بحث میکنند که کشورهای فقیر از طریق جلب سرمایه گذاری و آمیختن آن با ذخیره عظیم کار ارزانشان می توانند عقب ماندگی را پشت سر گذارند. کار ارزان قرار است "مزیت نسبی" کشورهای جهان سوم دراقتصاد جهانی باشد. اما زمانی که سرمایه بتواند به سادگی ازمکانی به مکان دیگر منتقل شود، در عمل مسابقه ای در می گیرد که در آن هر کشور جهان سوم میکوشد برای جلب سرمایه به عرضه نازلترین دستمزدها، ارزانترین زیر ساختها و بدترین معیارهای حفاظت اجتماعی و محیط زیستی دست بزنند.

در کره جنوبی، خطر کشته شدن در سوانح کاری شش برابر آمریکاست. با این وجود، می بینیم که کمپانی "نایک" (3) از کره به اندونزی نقل مکان می کند. یعنی به جائی که حقوق روزانه کارگر دو دلار و بیست سنت است. در "منطقه ویژه اقتصادی" شن ژن در چین، بعضی از کارگران دستمزد ناچیزی معادل دوازده سنت در ساعت می گیرند. آنها روزی دوازده تا سیزده ساعت، و هفته ای هفت روز کار می کنند. این است واقعیت "مزیت نسبی".

امپریالیستها ادعا میکنند ادغام شدن، سرنوشت محتوم ملل است. اما خوب دقت کنید. امپریالیستها با بیرحمی و شقاوت کشورهائی را از میان کشورهای جهان سوم دستچین کرده و به آنها سرمایه اختصاص میدهند. در واقع، سرمایه گذاری خارجی در جهان سوم بشدت (در نقاط معینی) متمرکز شده است. در سال 1995، سه چهارم این سرمایه ها فقط به دوازده کشور صادر شد. تا دو سال پیش، اکثر کشورهای "مادون صحرا" (منطقه مرکزی آفریقا) که پنجاه درصد اهالیش در فقر مطلق بسر می برند، اساسا از جانب امپریالیستها در قرنطینه قرار داشت. منظور از فقر مطلق این است که زندگی اهالی را با خطری بالقوه مواجه می سازد. بازارهای مالی جهانی پیامشان را مخابره کردند: "بگذارید مردم گرسنگی بکشند یا یکدیگر را بکشند." بیشتر سرمایه جریان یافته در جهان سوم، کوتاه مدت است. این سرمایه نه فقط بر حسب شرایط این کشورها بلکه در انطباق با تحولات بازار جهانی وارد یا خارج میشوند.

اما مشکل این نیست که سرمایه گذاری خارجی بشکلی ناعادلانه بین کشورها توزیع می شود یا بنحوی نابخردانه مورد استفاده قرار می گیرد. مشکل خود این سرمایه گذاریها هستند. هر دلار سرمایه خارجی، حلقه ای است بر گردن ستمدیدگان. چرا؟ زیرا سرمایه گذاریهای خارجی و توسعه سرمایه دارانه ای که ببار می آورند بر فوق استثمار متکی است. این سرمایه گذاریها فلاکت تولید میکنند و یک نوع "هورمون معجزه آسای" رشد نیستند.

سرمایه در حالیکه خون از هر منفذش جاریست به کشوری مثل فیلیپین وارد می شود. این خونی است که ازمشقت خانه های اندونزی تا معادن طلای آفریقای جنوبی، تا مزارع کالیفرنیا فراهم آمده است. و سرمایه، کشوری نظیر فیلیپین را ترک می کند در حالیکه خون کارگران کشاورزی در مناطق روستائی، خون زنان کارگری که جوانی شان را در کارخانه های شهر ازدست داه اند، خون کودکانی که مجبور به تن فروشی هستند تا لقمه نانی بدست آورند، از پیکرش جاریست.

مسلما سرمایه گذاری خارجی می تواند محرک رشد شود. اما چه رشدی؟ رشدی معوج. این رشد به توسعه متعادل و ادغام شده کشاورزی ـ صنعتی نمی انجامد. این رشد به یک تکنولوژی مناسب با شرایط بومی پا نمی دهد. این رشد، وابستگی به امپریالیسم در زمینه سرمایه استقراضی و بازار را تشدید می کند. و این رشد برای چه کسی انجام می شود؟ سرمایه گذاری خارجی سطح رفاه اکثریت مردم را ارتقاء نمی دهد. نیروی نهفته انسانی را آزاد نمی کند.

 این رشد به کجا می انجامد؟

می توانیم با یک محاسبه اقتصادی و اجتماعی بفهمیم که روندهای اخیر در اقتصاد جهانی امپریالیستی چه تاثیراتی بر توده های ملل ستمدیده و توده های کشورهای امپریالیستی می گذارد:

ـ شکاف بین کشورهای پیشرفته سرمایه داری و ملل ستمدیده، از همیشه عمیق تر است. درست است که چند کشور باصطلاح "جدیدا صنعتی شده" که آماج سرمایه گذاری های امپریالیستی بوده اند، بخشی از شکاف را در زمینه بازده اقتصاد پر کرده اند. اما 89 کشور جهان سوم در سال 1995 وضع اقتصادی شان بدتر از یک دهه پیش بود. و همزمان با تشدید شکاف میان ملل غنی و فقیر، در هر کشور نیز فقر و نابرابری درآمدها شدیدتر از هر زمان گشته است. طی سی سال اخیر ثروتمند ترین اهالی جهان با 20 در صد جمعیت شاهد 70 تا 85 در صد افزایش در سهم خود از درآمد جهانی بوده اند.

ـ بازسازی وحشیانه نیروی کار جهانی. از یکسو، همانطور که گفتم، در سطح جهانی تولید صنعتی مبتنی بر کار ارزان بر اساس فقر عمیق و ذخائر گسترده کار مازاد در جهان سوم، گسترش می یابد. از سوی دیگر، هم در ملل ستمدیده و هم امپریالیستی کار بطرق جدید و سرکوبگرانه تر کنترل شده و مورد استفاده قرار می گیرد. ما شاهد اهمیت فزاینده نظامات کاری منعطف هستیم: در پاسخ به تغییرات در شرایط بازار، کارگران سریعتر بکار گرفته می شوند، سریعتر از این سو به آنسو برده می شوند، و سریعتر اخراج می شوند. کار پیمانی، که نمونه متعارف کار کوتاه مدت و با دستمزد نازل است و هیچگونه مزایا یا چتر حمایتی ندارد، پدیده ای است که در سطح جهانی رشد می یابد. سرعت بخشیدن به امور در مقیاس جهانی ابعادی بیسابقه یافته است.

ـ  جابجائی های اجتماعی عظیم در مناطق روستائی جهان سوم. میلیونها دهقان از تولید کنده شده و مجبور به مهاجرت به شهرها شده اند. این نتیجه تمرکز بیشتر در مالکیت ارضی و لغو برنامه های حمایت از روستاست که ناشی از سیاستهای تعدیلی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی می باشد. این نتیجه ادغام گسترده تر و عمیقتر تولید محصولات زراعی و دامی بومی این کشورها درون عملیات کلان و جهانی تولیدات صنعتی مواد غذائی است. این نتیجه بورس بازی زمین و غصب مستقیم اراضی توسط شرکتهای بزرگ فراملیتی است. این نتیجه قدرت فزاینده و نفوذ بیو ـ تکنولوژی امپریالیستی در کشاورزی جهان است. نظامات سنتی کشاورزی و تولید محصولات غذائی اساسی، به نابودی کشانده شده اند.

شهرها رشدی پر هرج و مرج دارند. منابع و ذخایر آنها محدود شده است. زیرا صنایع امپریالیستی در نواحی شهری مجتمع می شوند و دهقانان به زاغه ها سرازیر می گردند. این روندها طی دهه هائی که در پیش است، شدت بیشتری خواهند یافت. صدها میلیون دهقان دیگر از روستا کنده خواهند شد.

همزمان، به موازات، و در ترکیب با این روندها در جهان سوم، موجودیت و تقویت نیمه فئودالیسم در مناطق روستائی را شاهدیم.

ـ تاثیرات بر زنان. جهانی کردن باعث ورود زنان به بازار کار جهان سوم در مقیاسی عظیم می شود. اما ستمهای ویژه ای بر این نیروی کار وارد میشود. تمرکز زنان بیشتر در کارهائی است که دستمزدی بشدت نازل دارد و به تولید کنندگان دست دوم و واسطه کنترات داده شده است. بسیاری از این زنان در محیط کار بشدت کنترل میشوند و در کارخانه هائی که درون ساختمانهای دژ مانند قرار دارد، کار میکنند. زنان بیش از مردان موقعیت کارگران موقت را دارند.

در همانحال، زنان در اقتصاد دهقانی، اغلب کل بار زراعت قطعات کوچک زمین را برای تغذیه خانواده بدوش می کشند؛ زیرا مردان به شهر یا به خارج از کشور مهاجرت کرده اند. در نواحی شهری و روستائی، بواسطه کاهش بودجه حکومتها در زمینه بهداشت، تغذیه و مسکن بار هزینه های اجتماعی بطرز نامتعادلی بر دوش زنان می افتد؛ زیرا آنها تامین کننده نیازهای اساسی زندگی اند.

ـ  نابودی محیط زیست. فشاری که بر اقتصادهای جهان سوم گذاشته شده که هر چه ارزانتر تولید کنند، هر چه بیشتر صادر کنند، و تا آنجا که می شود معیارها و مقررات را کنار بگذارند، می رود که به یک فاجعه محیط زیستی بینجامد. منظورم بحرانهای بهداشتی در مناطق "کار شاق" (ماکیلا) در مکزیک، تهی کردن ذخائر اندونزی، نابودی جنگلهای باران زای برزیل و جزایر مرجانی فیلیپین است.

 در ایالات متحده

در کشورهای امپریالیستی (که در این بحث مرکز توجهم آمریکا است) بازسازیهای دو دهه 70 و 80 در جواب به بحران، جهانی کردن، و تغییرات تکنولوژیک تاثیرات عظیمی بر نیروی کار گذاشته است.

در ایالات متحده آمریکا، تجدید سازماندهی گسترده ای در صنایع پایه ای انجام  رفته است. این شامل کوچک کردن مداوم(4)، "تامین" قطعات یدکی از سایر کشورهای جهان، و انتقال فعالیتهای صنعتی به کشورهای دیگر می باشد. این شامل بکارگیری تکنولوژی پیشرفته و نظامهائی تولیدی است که نیروی کار را براحتی جابجا میکنند؛ و شامل اضمحلال سازمان یابی اتحادیه ای نیروی کار، کاهش تکان دهنده و ناگهانی مزایای درمانی و بازنشستگی، و رشد مشاغل موقتی و نیمه وقت است.

همه اینها بشدت بر بخشهائی از طبقه کارگر در آمریکا که سنتا دستمزد خوبی داشتند تاثیر گذاشته و روند نزولی مشاغل پایدارتر چند دهه اخیر که دستمزد متوسطی به آنها تعلق می گرفت را شتاب بخشیده است. برآورد میشود که قریب به یک سوم کارگران ایالات متحده در بخشهائی شاغلند که در معرض فشارهای ناشی از انتقال جهانی قرار دارند. به این ترتیب سرمایه میتواند دستمزدها را کمتر و شرایط کار را بدتر کند. مشاغل تخصصی نیز در دهه 90 بنحو فزاینده ای قربانی تجدید سازماندهی کورپوراسیونها شده اند. در جامعه آمریکا عدم امنیت شغلی تشدید یافته است. بین سالهای 1992 تا 1995، پانزده درصد افرادی که بیش از یکسال سابقه کار داشتند، بیکار شدند. و همزمان، بر شدت کار افزوده شده است.

استثمار شده ترین و ستمدیده ترین بخشهای پرولتاریای آمریکا با شرایط دشوارتر و با آنچه که به "جنگ علیه فقرا" معروف شده، مواجهند. بر شمار ارتش کارگران کم مزد، کارگرانی که به رتبه های پائین تر رانده شده اند و مزایا و چتر حفاظتی ناچیزی دارند، کارگران مشقت خانه ها، افزوده می شود. نابرابری درآمدها، قطبی شدن جامعه و فقر در جامعه آمریکا در حال تشدید است. نظام رفاه اجتماعی از کار افتاده است. هدف طبقه حاکمه این بوده که با زدن از هزینه های اجتماعی و دامن زدن به رقابت بین فقیرترین کارگران، از کسری ها بکاهد. در نتیجه طرحی که برای کنار گذاشتن برنامه های پایه ای تامین اجتماعی ریخته اند، یک میلیون نفر دیگر به دایره کودکان فقیر پرتاب خواهند شد.

علیه یک نسل کامل جوانان سیاه، که دورنمای شغلی ناچیزی دارند، تحقیر و خشونت و جنایت اعمال میشود. از هر سه مرد سیاه، یک نفر در زندان بسر می برد یا تحت نظارت نظام قضائی و بررسی جرائم قرار دارد. مبلغی که ایالت کالیفرنیا برای زندانها هزینه می کند بیشتر از نظام آموزشی است. مهاجران که تحتانی ترین صفوف پرولتاریای آمریکا را اشغال می کنند، آماج کارزارهای شووینیستی و سرکوبگرانه هستند. مرز آمریکا ـ مکزیک، یک منطقه نظامی شده است.

بحثی که مطرح کردم از دو جانب حائز اهمیت است. طبقه حاکمه آمریکا برای افزایش قدرت رقابت بین المللی سرمایه آمریکائی، با برنامه وحشیانه ریاضت کشی خویش به پیش می تازد. و همزمان، برای مقابله با بی نظمی اجتماعی بالقوه در جامعه آمریکا آماده می شود.

 فشارهای جدید، بی نظمی جدید

اینجا می خواهم بر نکته دیگری تاکید کنم. بازسازی و جهانی کردن که از آن صحبت کردم، عملا باعث تشدید محدودیتها و بی نظمی در اقتصاد جهانی می شود.

به "ذوب" سریع اقتصاد مکزیک نگاه کنید. اقتصاد مکزیک که رشد سریعی داشت بعنوان مدلی برای سایر اقتصادهای جهان سوم تبلیغ می شد و امیدوار بود به یکی از "ببرهای صنعتی بازار آزاد" تبدیل شود. اما در فاصله فقط چند روز در اواخر سال 1994، مبالغ عظیم سرمایه کوتاه مدت و بورسی که در بازارهای سهام و اوراق قرضه به جریان افتاده بود، از مکزیک فرار کرد. "پزو"، پول مکزیک دچار بحران شد و این مانند ضربه ئی توفان آسا به سقوط صنایع انجامید و ارزش دستمزد کارگران را 50 درصد تنزل داد.

از آنجا که این بحران، ثبات بازارهای مالی و سرمایه ای جهان را تهدید می کرد، آمریکا ترتیب تهیه یک وجه الضمان مالی جهانی را داد. از زمان "برنامه مارشال" این بزرگترین پشتوانه مالی است که برای یک مورد معین گردآوری شده است. طی دو سال بحران در مکزیک، سطح معیشت مردم 20 درصد کاهش یافت. این بهائی بود که مردم برای بازپرداخت وام های اضطراری امپریالیسم باید پرداختند. مردم که عادت به خوردن سبزیجات داشتند، حالا نان خالی می خورند. سوء تغذیه در مناطق روستائی در حال گسترش است.... و دهقانان سلاح بر می دارند.

نکته ای که می خواهم بگویم آن است که: بازسازی و جهانی کردن به تحولات مهمی در اقتصاد جهانی انجامیده است. اما شرایط را برای انبساط پایدار و قدرتمند ایجاد نکرده است.

برنامه صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، رشد متکی بر جهت گیری صادراتی و پایین راندن سطح معیشت است. این دو سیاست بطور همزمان به کشورهای جهان سوم تحمیل شده و بر فشار جهت یافتن بازار می افزاید. اقتصادهای شرق آسیا که رشد سریعی دارند، بشدت به بازارهای صادراتی وابسته اند. و شرایط بروز بحرانهای مالی از نوع مکزیک، در کشورهائی نظیر اندونزی، برزیل، تایلند و فیلیپین موجود است. (این مقاله قبل از ظهور آشوب مالی و ارزی اخیر در شرق آسیا نوشته شده است.) رشته های پیوند متقابل آمریکا ـ ژاپن که شامل تنظیمات تجاری، ائتلافهای ارزی و سرمایه گذاریهای مالی است، یک شکاف بالقوه در اقتصاد جهانی است.

جهانی کردن بعنوان "موج آینده" مورد ستایش قرار گرفته است. اما آینده ای که این نظام ـ با همه توانائی تکنولوژیکش ـ در بر دارد، تشدید استثمار و ستم در ملل ستمدیده و امپریالیستی است. آینده ای که این نظام ـ با همه نقاط تماس جهانیش ـ در بر دارد، راندن میلیونها نفر به حاشیه فعالیت اقتصادی است. آینده ای که این نظام ـ با همه سرمایه گذاریهایش ـ در بر دارد، اقتصادهای از شکل افتاده تری است که هر چه کمتر از پس تغذیه و رفع نیازهای مردمی که در مزارع و کارخانه ها کار میکنند، بر می آید.

 معنای این اوضاع برای مبارزات ما چیست

در حال حاضر بسیاری افراد دهشت های امپریالیسم را می بینند اما امید چندانی به مبارزه علیه آن ندارند. امپریالیستها می کوشند ما را مرعوب کنند. آنها بما می گویند که سرمایه آنقدر قوی و متحرک است که باید به تمامی خواسته ها و الزاماتش گردن نهیم.

اما شرایطی که تشریح نمودم به اعتراض و مقاومت و شورش پا می دهد. به خیزشهای ونزوئلا علیه افزایش ناگهانی قیمتها نگاه کنید؛ به مبارزاتی که در هند علیه پروژه های هیدروالکتریک بانک جهانی براه افتاد بنگرید ـ این پروژه ها ده ها هزار نفر را از زمین های آبا و اجدادیشان جدا می کند؛ به اعتصاب عمومی سال 1995 کارگران بخش خدمات فرانسه نگاه کنید.

تکان هائی که در نظام اتفاق می افتد، می تواند سریعا فرصتهای مبارزاتی جدیدی ایجاد کند. و جهانی کردن امپریالیستی، دنیا را محکمتر از پیش بهم متصل می کند. تحولات و مبارزات در یک گوشه دنیا می تواند بر اوضاع سایر نقاط تاثیر بسیار داشته باشد.

توجه کنید. ما با مصاف های عظیم روبروئیم.... اما فرصتهائی نیز برای پیشرفت مبارزاتمان، منجمله مبارزه انقلابی، وجود دارد. زیرا این نظام نه فقط تبهکار که آسیب پذیر نیز هست. با این حساب معنای این اوضاع برای مبارزات ما چیست؟

اولا، ما در هر جا که با این هیولا مقابله می کنیم نیاز به یک جهت گیری داریم: سمت و سوی مبارزه رزمنده؛ سمت و سوی نبرد تا به آخر بخاطر منافع توده ها. و این مستلزم آنست که به حرکت فعالانه و اراده توده کاملا میدان داده شود. اینست نقطه قوت جنبشی که حقیقتا بر منافع توده ها استوار است.

ما نیاز به یک چارچوب و نقطه رجوع جهانی داریم. ما باید در مواجهه با تلاش های امپریالیستها برای تفرقه افکنی در صفوف مان، طرق حمایت از مبارزات یکدیگر را بیابیم. باید موانع را پشت سر گذاریم و مبارزه مشترک خویش علیه امپریالیسم را بهم پیوند دهیم. زمانی که کشاورزان هند در مقابل اقدامات شرکتهای بزرگ آمریکائی که میخواستند حق انحصار خود را بر تکنیکهای  زراعی سنتی آنان تحمیل کنند، مقاومت کردند، مورد حمایت بین المللی قرار گرفتند. زمانی که "پیمان تجارت آزاد منطقه آمریکای شمالی" (نفتا) در حال انعقاد بود، نیروهای سیاسی متعدد و از طیفهای گوناگون کوشیدند میان کارگران آمریکای شمالی و مکزیکی پیوند و همبستگی ایجاد کنند. و زمانی که قیام چیاپاس بر پا شد، فعالیتها جهت ابراز همبستگی مضاعف شد.

این مسئولیت ویژه بر دوش ما انقلابیون در آمریکا قرار گرفته که بخشهای گسترده مردم را به ضدیت با سلطه آمریکا بر جهان سوم، و ضدیت با قلدریها و حملات نظامیش علیه کشورهائی نظیر عراق بکشانیم. ما نیاز داریم مردم را به حمایت از تمامی مبارزات که علیه امپریالیسم آمریکا است، برانگیزیم؛ بویژه زمانی که برادران و خواهران طبقاتی ما به مبارزه انقلابی برخاسته اند.

ما نیاز داریم از طریق حمایت مستقیم و اقدام متقابل، تماس و انتقال درسها، از تجارب و مبارزات یکدیگر بیاموزیم.

یک وظیفه بسیار مهم دیگر نیز بعهده ماست. و آن، حمایت از مبارزات حقیقتا تعیین کننده زمان ماست. مسلم است که با چنین مبارزاتی نباید ضدیت کنیم. منظورم جنگ خلق مائوئیستی در پرو و فیلیپین، و اینک در نپال است که توده های دهقان را بسیج کرده تا قهرمانانه انقلاب مسلحانه ارضی را بمثابه پیش درآمد انقلاب سوسیالیستی به پیش برند.

مائوئیستها معتقدند که نیاز به جنگ انقلابی علیه امپریالیسم است... زیرا فقط از طریق سرنگونی امپریالیسم و کارگزاران بومیش می توان دنیائی نوین را به منصه ظهور رساند.... زیرا فقط جنگ انقلابی می تواند نفرت و شور و شوق استثمار شدگان و ستمدیدگان را بکار گیرد... زیرا هیچ چیز غیر از انقلاب نمی تواند مشکلات اساسی خلق را حل کند.

جنون نظام جهانی امپریالیستی و رنجی که موجب می شود تنها یک بدیل دارد: انقلاب جهانی پرولتری. این انقلاب دو جریان مبارزه انقلابی را شامل می شود. یکم، جریان ضدامپریالیستی دمکراتیک ـ ملی، یا دمکراتیک نوین، مبارزه ای که توسط ملل و خلقهای ستمدیده ای که تحت انقیاد امپریالیسم هستند به پیش می رود. از زمان جنگ دوم جهانی، ملل ستمدیده جهان سوم مراکز توفانی انقلاب بوده اند. این مبارزات یک منبع عظیم توان و الهام برای مردم سراسر جهان بوده و امپریالیسم را بسیار تضعیف کرده است.

دوم، جریان مبارزه پرولتاریا و متحدانش در دژهای امپریالیستی با هدف سوسیالیسم. آیا انقلاب در مراکز امپریالیستی امکان پذیر است؟ شورش سال 1992 در لس آنجلس نشانگر نیروی "ندارها" در جامعه آمریکا بود. نه فقط آفریقائی ـ آمریکائی ها، بلکه مردم ملیتهای گوناگون در این شورش شرکت جستند. این شورش برخی عوامل پاگیری و انجام انقلاب در ایالات متحده را آشکار ساخت.

این دو جریان انقلاب جهانی پرولتری، کلید خلاصی دنیا از شر کابوس موجودند.

سوسیالیسم: رویائی دست یافتنی

 همانطور که می دانید از "راز های کثیف کوچک" جهانی کردن صحبت کردم. یک راز دیگر هم هست. یکی از موارد استفاده استراتژیک امپریالیستها از "شاهراه اطلاعاتی" جهانی و دستگاه تبلیغاتیشان، بمباران و دلسرد کردن ما با این پیام است که دنیائی غیر از دنیای موجود ناممکن است؛ هر دنیای دیگری محکوم به شکست است و وضع را بدتر خواهد کرد؛ بهترین کاری که از ما بر می آید استغاثه برای بهتر کردن شرایط بندگیمان است.

اما امپریالیسم است که ورشکسته است  و ادامه حیاتش فقط به تشدید درد و رنج می انجامد. و همانطور که گفتم یک بدیل وجود دارد. همان سوسیالیسمی که رویایش را در سر می پرورانیم و دست یافتنی است: سوسیالیسمی که از اشتیاق آتشین زیر و رو کردن جهان پیروی می کند؛ سوسیالیسمی که در دنیای واقعی عملی است. چنین سوسیالیسمی واقعا در چین انقلابی موجود بود. این سوسیالیسم با سوسیالیسم قلابی در شوروی سابق فرق داشت. این سوسیالیسم با چین امروز که یک گنداب سرمایه داری است فرق داشت. من از سوسیالیسمی که در چین مائوئیستی وجود داشت، حرف می زنم.

در چین مائوئیستی، کارگران و دهقانان که قدرت سیاسی را در کف داشتند موفق شدند بشکل جمعی به مشکلات برخورد کنند؛ موسسات را متحول کنند؛ تفکر و انگیزه های خویش را تغییر دهند. چین مائوئیستی مدلی از توسعه اقتصادی درست کرد که عمیقا مناسب حال دنیای امروز است. چین از نظام جهانی امپریالیستی جدا شد. یک اقتصاد متکی بخود درست شد که بجای سود یا فرامین بازار جهانی، نیازهای خلق را نقطه عزیمت خویش قرار داد. کشاورزی پایه اقتصاد قرار گرفت و صنعت به خدمت آن در آمد.

تکنولوژی بطور آگاهانه تکامل داده شد و برای تقویت اهداف رشد اقتصادی و اجتماعی تساوی طلبانه مورد استفاده قرار گرفت. بجای آنکه تکنولوژی بر مردم مسلط شود، جنبه انسانی آنها را بزداید و جابجایشان کند، تحت تسلط آنها در آمد. کارگران و دهقانان در پیشبرد وظایف دولتی، برنامه ریزی و مدیریت سهم گرفتند؛ و مدیران و مقامات دولتی در تولید شرکت جستند. دانشجویان به روستا رفتند تا از دهقانان بیاموزند. برای رفع تمایزات دیرینه بین کار فکری و کار یدی، صنعت و کشاورزی، و شهر و روستا حرکت شد. این انقلاب به مبارزه علیه مناسبات اجتماعی و افکاری برخاست که مردم را بضدیت با یکدیگر بر می انگیخت و زنان را در جایگاهی فرودست نگاه می داشت. این انقلابی مداوم بود که علیه امور کهنه و بویژه علیه نیروهای بورژوا و استثمارگر نوخاسته ای که در جامعه سوسیالیستی سربلند کرده بودند، مبارزه نمود. چین مائوئیستی، منطقه ای پایگاهی برای انقلاب جهانی بود.

اما از سال 1976، رهروان سرمایه داری تحت رهبری دن سیائو پین این انقلاب را سرنگون کردند. اینک برخی افراد در نگاه به این شکست و مشکلاتی واقعی که پیش پای انقلاب سوسیالیستی قرار داشت، به این نتیجه می رسند که در یک اقتصاد جهانی شده امکان ایجاد یک جامعه و اقتصاد مستقل سوسیالیستی وجود ندارد. آنها می گویند امپریالیسم بسیار قدرتمند و دنیا بشدت ادغام شده است. بنابراین باید طرح سوسیالیستی را مورد "بازبینی" قرار دهیم و حتی آن را کنار بگذاریم.

در مواجهه با این بحث، مائوئیستها دو پاسخ دارند. اولا، سوسیالیسم 52 سال در چین کار کرد؛ و هر جای دیگر می تواند کار کند. این نکته اول است. اما دولت های سوسیالیستی با مصاف ها و موانع عظیم مواجه شده و باز هم خواهند شد. در سطح جهانی، نیروهای استثمارگر و امپریالیسم کماکان نیرومند تر از نیروهای انقلاب پرولتری میباشند. مناسبات اقتصادی و اجتماعی، و ایدئولوژی و فرهنگ امپریالیسم، همچنان خود را اعمال خواهند کرد. دیر یا زود امپریالیسم در پی کسب قهری مواضع از دست رفته اش خواهد بود.

اما معنای این حرف، ناممکن بودن انقلاب نیست. معنایش اینست که (و این همان نکته دوم است) سرنوشت هر انقلاب جداگانه ای نهایتا به پیشرویهای انقلاب جهانی گره خورده است. معنایش اینست که هر جا توده ها به کسب قدرت و ساختمان سوسیالیسم برخیزند، جامعه نوین باید در درجه اول و مهمتر از هر کار، به پیشرفت انقلاب جهانی خدمت کند.

انقلاب سوسیالیستی دشوار و پر پیچ و خم است. اما این تنها راه رهائی، و حرکت جهت غلبه بر تمایزات و نابرابریهای جامعه طبقاتی است. این تنها راهی است که به برقراری یک اقتصاد سوسیالیستی رهائیبخش می انجامد ـ اقتصادی که مبتنی بر کنترل اجتماعی، مشارکت توده ای، و استفاده از منابع جهت پاسخ به نیازهای اساسی توده های خلق است. این تنها راه ایجاد جامعه ای است که زنان در آن "نیمی از آسمان را بر دوش دارند"؛ جامعه ای که در آن برابری فرهنگها و زبانهای ملی برقرار است؛ جامعه ای که انقلاب در آن به پیش می رود و اشاعه می یابد تا یک دنیای عاری از طبقات ـ یعنی کمونیسم ـ بدست آید.

من به جوانب متعدد و گوناگون جهانی کردن بشیوه امپریالیستی پرداختم. فکرش را بکنید: برای اینکه این نظام کار بکند، میلیونها نفر در جهان سوم باید گرسنگی بکشند .... میلیونها نفر در کشورهای امپریالیستی باید از کار بیکار شوند .... و همزمان در ایالات متحده که ثروتمندترین کشور دنیاست، برای ستمدیدگان مرتبا زندان می سازند. این نظام بواقع منسوخ است. اما کفتارها می خواهند باور کنیم که این نظام ابدی است.

ما با دشمنی مشترک مواجهیم. بیائید پیوندها و همبستگی خویش را عمیقتر کنیم. بیائید از یکدیگر بیاموزیم. بیائید برای آینده ای متفاوت نبرد کنیم. ما قادریم خود و تمامی نوع بشر را رها کنیم.

 

 

توضیحات مترجم:

1) ـ گلوبالیزاسیون GLOBALISATION: یعنی هر چه جهانی تر (و ادغام تر) شدن پروسه های تولید و مبادله توسط سرمایه داری امپریالیستی

2) ـ نشانی نشریه کارگر انقلابی در اینترنت www.rwor.org.

3) ـ نایک NIKE: یک کمپانی انحصاری امپریالیستی در تولید کفش و پوشاک ورزشی است.

4) ـ کم کردن هزینه ها از طریق بستن بخشهائی که سودآوری بالا ندارد و بیرون کردن کارگران . 

 

 

www.sarbedaran.org

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد