آزادی

ما خواهان افغانستان آزاد، مستقل، دموکرات، سیکولار و عاری از هرگونه تبعیض لسانی، سمتی و مذهبی هستیم

آزادی

ما خواهان افغانستان آزاد، مستقل، دموکرات، سیکولار و عاری از هرگونه تبعیض لسانی، سمتی و مذهبی هستیم

قلم در خدمت انقلاب

 

قلم در خدمت انقلاب

داستان زندگی "لو ژون"1 (1936 ــ 1881)   

از "کارگر انقلابی" (ارگان حزب کمونیست انقلابی آمریکا) شماره 970 ـ 23 اوت 1988 

 این روزها نسل نوینی از جوانان و هنرمندان انقلابی مشغول کشف و مطالعه "سخنرانی ها در محفل ادبی و هنری ینان" هستند. این سخنرانی هایی است که مائوتسه دون به سال 1942 ایراد کرده است. در سراسر این اثر، مائو به "لو ژون"، نویسنده و شاعر مشهور چین اشاره می کند. "لو ژون" که چهره برجسته ای در اولین انقلاب فرهنگی مدرن چین به حساب می آید در سال 1881 زاده شد و به سال 1936 در گذشت.

 

او زندگی خود را وقف خدمت به خلق کرد. "لو ژون" شاعر، داستان نویس، نقاش و حکاک، و رهبری انقلابی در جبهه هنر بود. زندگی پنجاه و پنجساله او در دوران مبارزه میان انقلاب و ضد انقلاب گذشت. "لو ژون" می گفت: نویسندگان در جنبش مقاومت کنونی بخاطر حال و آینده نبرد می کنند. اگر حال را ببازیم؛ آینده ای در کار نخواهد بود.

 

* * *

 "لو ژون" به سال 1881 در  شهر "شائو ژین" (جنوب شانگهای و در ساحل شرقی چین) زاده شد؛ در خانواده ای افسری و روشنفکر. چین آن روز که تحت حکومت فساد خاندان "چینگ" قرار داشت به یک کشور نیمه مستعمره تبدیل شده بود و زیر سلطه ستمگرانه قدرتهای امپریالیستی و یوغ تعهدات نابرابر با آنها بسر می برد. طبقه حاکمه فئودال با یک دست خواسته های تجاوزگران خارجی را تامین می کردند و با دست دیگر به سرکوب خلق چین می پرداختند. این وضعیت آتش خشم و قیام توده ها را دامن زد.

 "لو ژون" در چنان دورانی بزرگ شد. اگر چه او پسرکی خردسال بود، اما از همان موقع جانب تهیدستان را گرفت. او غالبا با مادرش به سفرهای طولانی در روستاهای چین می رفت و با دهقان زادگانی آشنا می شد که زندگیشان کاملا با زندگی وی تفاوت داشت. بدین ترتیب از همان زمان، بذر نفرت از طبقه خویش، و همدردی با دهقانان تیره روز در ذهن "لو ژون" افشانده شد.

 او در سنین نوجوانی راهی آکادمی نیروی دریایی و کالج راه آهن و معدن شد. و همانند تمامی دانش آموزان مترقی چین آن روز، برای تحصیلات پزشکی به ژاپن رفت. "لو ژون" در این آرزو بود که روزی برای معالجه بیماران محروم به چین باز گردد. او فکر می کرد که اگر جنگ شروع شود، می تواند بعنوان پزشک ارتش خدمت کند و همزمان ایمان هموطنان به انجام اصلاحات را محکمتر کند. اما در همان روزهای تحصیل در ژاپن، اتفاقی رخ داد که زندگی "لو ژون" را عوض کرد. او در مقدمه نخستین مجموعه داستانهای کوتاهش که "فراخوان جنگ" نام دارد، ماجرا را چنین شرح می دهد:

 طی جنگ روسیه و ژاپن، فیلم های جنگی زیادی نشان می دادند. من و بقیه دانشجویان هم در سالن نمایش فیلم جمع می شدیم و دست می زدیم و سوت می کشیدیم. خیلی وقت بود که از هموطنانم دور افتاده بودم؛ تا اینکه یک روز  فیلمی دیدم که  چند نفر چینی را هم نشان می داد. یکی از آنها طناب پیچ شده بود و دور و برش را افراد زیادی گرفته بودند. آنها هموطنان قدرتمندی بنظر می آمدند، اما کاملا خونسرد بر جای ایستاده بودند. از زبان گزارشگر فیلم می شنیدم که فرد دستگیر شده جاسوس روس هاست که قرارست سربازان ژاپنی سرش را از بدن جدا کنند تا عبرت سایرین شود. افراد چینی تماشاگر هم آمده بودند تا از این نمایش لذت ببرند.

 پیش از آن که ترم تحصیلی به پایان برسد، توکیو را ترک گفتم. زیرا بعد از تماشای آن فیلم احساس کردم که علم پزشکی آنقدرها اهمیت ندارد. مردم یک کشور ضعیف و عقب مانده، هر اندازه هم که قوی و سالم باشند، فقط می توانند بازیگر یا نظاره گر چنین نمایشات پوچی باشند. و واقعا اهمیتی ندارد که چند تعداد از آنها بر اثر بیماری جان دهند. بنابراین، مهمترین مسئله تغییر روح آنهاست. از آن زمان احساس کردم که ادبیات بهترین وسیله برای رسیدن به چنین هدفی است. پس تصمیم گرفتم یک جنبش ادبی راه بیندازم.  انقلاب بورژوا دمکراتیک سال 1911 موفق به سرنگونی سلطنت فئودالی در چین شد. اما همانگونه که مائو خاطر نشان ساخت، بورژوازی ملی جرات مقابله تمام و کمال با امپریالیسم و فئودالیسم را ندارد زیرا از نظر اقتصادی و سیاسی ضعیف است و کماکان با آنها بندهای اقتصادی دارد. خیلی ها بودند که به انقلاب 1911 امید بسته بودند. اما جوانان رادیکالی نظیر "لو ژون" بعد از اینکه نحوه عملکرد بورژوازی ملی در قدرت را دیدند، شناخت عمیقتری از این حقیقت به دست آوردند که برای رهائی چین از چنگال فئودالیسم و امپریالیسم، به انقلابی بسیار تکان دهنده تر نیاز است.

 

جوانان چهارم ماه مه

 توپهای انقلاب اکتبر برای ما مارکسیسم ـ لنینیسم را به ارمغان آورد ـ مائوتسه دون 

 

 انقلاب 1917 روسیه پشت سرمایه داران بین المللی را لرزاند و الهامبخش ستمدیدگان در سراسر جهان شد. اگرچه "لو ژون" در آن زمان مارکسیست نبود، اما از این پیروزی پرولتاریا بسیار الهام گرفت. او درباره انقلابیون روسیه چنین گفت: آنها هر آنچه داشتند را فدای آرمان های زنده خویش کردند... با استخوانهای خویش سلاح دشمن را در هم شکستند و با خون خود شعله ها را خاموش کردند. زمانی که برق شمشیر و پرتو آتش ناپدید شد، نخستین شعاع پگاه را دیدند ـ پگاه عصر نوین.

 قبل از انقلاب اکتبر، مارکسیسم توجه شمار کوچک اما فزاینده ای از روشنفکران و دانشجویان چین را به خود جلب کرده بود. یکی از نخستین مدافعان کمونیسم در چین، "لی دا ژائو" بود. در سال 1912 او شروع به نگارش مقالاتی درباره مارکسیسم کرد. ترجمه های وی از آثار لنین و مارکس، باعث شکل گیری یک گرایش فکری رادیکال شد. انجمن های دانشجوئی (منجمله انجمن مطالعاتی نوین خلق که مائوتسه دون پایه گذارش بود)، مراکزی را برای نشر و دستیابی به آثار مارکسیستی سازمان دادند.

 همه اینها تاثیر عمیقی بر جوانان چین داشت. جنبش چهارم مه در روز 4 مه 1919 به راه افتاد. در این روز، دانشجویان پکن علیه معاهده ورسای2 تظاهرات کردند و خواهان استقلال ملی، دمکراسی، اصلاح در زمینه زبان، آموزش علم، و کنار زدن فلسفه کنفوسیوسی و خرافه شدند. بعدها مائو جنبش 4 مه را جنبشی نامید که خط تمایز بین "دمکراسی کهن" و "دمکراسی نوین" را در چین ترسیم کرد. او گفت که قبل از این جنبش، روشنفکران طبقات خرده بورژوائی و بورژوائی چین نیروی سیاسی رهبری کننده انقلاب بورژوا ـ دمکراتیک بودند. بعد از چهارم مه، رهبری سیاسی انقلاب "دمکراتیک نوین" به دست پرولتاریا افتاد. "لو ژون" به یکی از چهره های مهم این جنبش تبدیل شد.

 بعلاوه، مائو از نقش "لو ژون" در تکوین یک فرهنگ نوین انقلابی بمثابه بخشی از جنبش چهارم مه، سخن گفت: از زمان جنبش 4 مه، اوضاع تغییر کرده است. یک نیروی فرهنگی تراز نوین در چین به وجود آمده است. این فرهنگ و ایدئولوژی کمونیستی است که توسط کمونیستهای چین رهبری می شود. به عبارت دیگر، این جهان بینی کمونیستی و تئوری انقلاب سوسیالیستی است.... طی بیست ساله اخیر، هر کجا که این نیروی فرهنگی دست به حمله زده، انقلاب عظیمی در محتوا و شکل ایدئولوژیک صورت گرفته است (مثلا، در زبان نگارشی.) نفوذ این فرهنگ آنچنان عظیم، و تاثیرش آنقدر قدرتمند بوده که شکست ناپذیر بودنش را در همه جا نشان داده است. شمار افرادی که توسط این نیروی فرهنگی به حرکت درآمده اند در تاریخ چین بیسابقه است. "لو ژون" بزرگترین و بیباک ترین شاخص این نیروی فرهنگی نوین بود. 

 در سال 1918، دانشجویان مجله "موج نو" را منتشر کردند که از 3 معیار پیروی می کرد: روح انتقادی؛ تفکر علمی؛ و اصلاحات در زبان. نشریات گوناگون دیگری نظیر "جوان نو" نیز بود که "لو ژون" به یکی از همکاران اصلی آن تبدیل شد. این نشریات، بخش دیگری از این جنبش ادبی نوین محسوب می شدند. مجلات فوق الذکر حمله آشکاری را با تمام قوا علیه سنگرهای سنت گرائی آغاز کردند که شامل ادبیات کهن، اخلاقیات کهن، مناسبات کهنه میان انسانها، و فلسفه ستمگرانه و فئودالی کنفوسیوسی بود. جوانان از طریق این مجلات، تفکرات کهنه رنگارنگ، سنن کهنه، وفاداری شخصی به مقامات، پدرسالاری، خرافه، تبعیض بین زنان و مردان در زمینه عفت و پاکدامنی، نظام خانوادگی فئودالی، و بالاتر از همه، سلطنت طلبی و جنگ سالاری را هجو می کردند. آنها خواهان یک ارزیابی نقادانه مجدد از تمامی آثار کلاسیک و کهن بودند؛ و طرح آفرینش یک فرهنگ ادبی نوین را پیش گذاشتند.

 در آن دوره، یک جنبش اجتماعی اوتوپیستی در ژاپن به راه افتاده بود که "آتاراشیکی مورا" (دهکده جدید) نام داشت. این جنبش که توسط "موشاکوجی سانئاتاسو" بنیان نهاده شد توانست توجه برخی استادان و دانشجویان چینی را به خود جلب کند. پایه های تئوری و تشکیلات "دهکده جدید" را برخی نویسندگان منجمله "لو ژون" به سال 1919 در دو نشریه "جوان نو" و "موج نو" ارائه کرده بودند. مبنای فلسفی این جنبش، همکاری متقابل و انساندوستی به سبک سوسیالیستهای اوتوپیست آن زمان بود. اعضای دهکده از تمامی مایملک شخصی خویش دست می کشیدند. هدف آنها پیشبرد آرمان "از هرکس بر حسب توانائیش، به هرکس بر حسب نیازش" بود.

 یکی از اهداف مهم جنبش 4 مه، رهائی زنان بود. در جامعه فئودالی چین، زنان شهروند مستقل به حساب نمی آمدند. به دختران ارث تعلق نمی گرفت؛ زن در خانواده جایگاهی فرودست، منفعل و مطیع داشت. زنده به گور کردن نوزادان دختر رایج بود؛ زیرا آنها را سر بار می داستند. صیغه گرفتن (همسر "کناری" داشتن در خانه یا خارج از آن) برای مردان قانونی بود. در زندگی روشنفکران نیز این عملی "مقبول" بود. اگر چه برخی زنان شاعر و نقاش در تاریخ چین وجود داشتند، اما دیدگاه سنتی این بود که "درس نخواندن نشانه نجابت زن است."

 جنبش 4 مه علیه ستم بر زنان موضع گیری کرد و به تبلیغ ایده ال های نوینی از زندگی خانوادگی و موقعیت اجتماعی زنان پرداخت. جوانان، نهادهای تعاونی و شیرخوارگاه های عمومی را سازمان دادند تا به امر رهائی زنان از بار سنگین کار خانگی و بچه داری یاری رسانند. و جنبش برای زنانی که بخاطر درس خواندن مبارزه می کردند یا می خواستند از ستم خانواده و ازدواج های اجباری خلاص شوند، سر پناه فراهم کرد و به حمایت از آنان شتافت.

 طی آن دوره، قوانین و مقررات شدیدی وجود داشت که آزادی مطبوعات را محدود می کرد. حکومت می توانست اعلام وضع اضطراری کند و مردم را فورا از آزادی بیان و اجتماعات، ارتباطات و تظاهرات محروم سازد. پلیس، اختیار کنترل تمامی انجمن های سیاسی و اجتماعی و نشریات آنها را داشت. زنان از پیوستن به گروه های سیاسی یا شرکت در هرگونه نشست سیاسی منع شده بودند. تحریک کارگران به فسخ قرارداد کار، اعتصاب، مطالبه اضافه دستمزد، یا "زیان زدن به محصولات" ممنوع بود. اعمال نامشخصی نظیر "اخلاقیات فاسد اجتماعی" و "ضربه به منافع عمومی"، جرم محسوب می شد. همه نشریات باید به ثبت می رسید و قبل از توزیع، اجازه پلیس می گرفت. مجله "جوان نو" در چنین شرایطی شروع به کار کرد؛ نویسندگان رادیکالی نظیر "لو ژون" باید بیباکانه علیه این شرایط بپا خاسته و از چنگال سانسور نیز فرار می کردند.

نویسنده ای در خدمت انقلاب

  "البته، یک نویسنده داستان های کوتاه مسلما نمی تواند بی نظر باشد. برای مثال، خود من وقتی قلم به دست گرفتم به امید روشن کردن افکار خلقم بود؛ به خاطر نوع بشر؛ بخاطر ضرورت بهتر کردن وضعیت انسان ها. از این تعریف کهنه که داستان، "وسیله تفریح" و "هنر برای هنر" است ـ یعنی برای وقت گذرانی است ـ متنفر بودم. بنابراین، معمولا بدبختی های موجود در این جامعه غیر عادی را موضوع داستانهایم قرار می دادم. هدف من آشکار ساختن بیماریها و جلب توجه به آنها بود؛ تا مردم به فکر معالجه بیفتند."

(لو ژون،"چگونه داستان نویس شدم"(

 

  "لو ژون" به یک منتقد بیرحم سلطه خارجی و عاملین امپریالیسم در چین تبدیل شد. خیلی از مقامات و کاسبکاران خارجی در چین با این توجیه که قوانین و رسوم سنتی چینی، کهنه است سرسختانه خواهان عقد معاهدات نابرابر و کسب امتیاز بودند. در عین حال، همین امپریالیستها از محافظه کاران عقب مانده پشتیبانی می کردند؛ یعنی از کسانی که مدافع و محافظ قوانین، موسسات، رسوم و اخلاقیات سنتی بودند. منافع خارجیان، جنبشهای ترقیخواهانه را بر نمی تابید. زیرا خارجیان خواهان حفظ امتیازات خود در چین بودند.

 از نظر "لو ژون" اینها می خواستند با چاقوی نامرئی سر چین را ببرند. قدرتهای امپریالیستی کشور را چند پاره کرده و مناطق ویژه ای در شهرها بر پا داشتند که خود در آنها از حقوق ویژه اقتصادی و سیاسی برخوردار بودند. به گفته "لو ژون": تقریبا تمامی کسانی که فرهنگ کهن چین را می ستایند ثروتمندانی هستند که در مناطق ویژه یا سایر مناطق امن زندگی می کنند. آنها این فرهنگ را ستایش می کنند چون پول دارند و از جنگهای داخلی لطمه نمی بینند.

 "لو ژون" درباره سنن و فرهنگ کهنه و ارتجاعی فئودالی چنین نوشت: فرهنگ چین در خدمت اربابانی است که به بهای فلاکت شمار عظیمی از مردم، پیروز شده اند. ستایشگران این فرهنگ، خواه خارجی باشند خواه چینی، تصور می کنند جزئی از طبقه حاکمند..... شگرد رایج کسانی که به ادبیات کهن واردند، این است که وقتی ایده جدیدی عرضه می شود، آن را "رفض"3 می نامند و تمام تلاش خود را برای نابودی آن به کار می بندند. اگر ایده جدید به مبارزه با این تلاشها برخاست، پیروز شد و جای پای خود را سفت کرد، آن وقت ناگهان کشف می کنند که "این ایده نیز همان چیزی را می گوید که کنفوسیوس آموخته است." اینان با هر چه از خارج وارد شود مخالفند و می گویند که این چیزها "چینی ها را به بربر تبدیل می کند." اما زمانی که بربرها بر چین حاکم می شوند، اینان ناگهان کشف می کنند که "بربرها" از اخلاف "امپراتور زرد" هستند.

 "لو ژون" استاد هجو و کنایه های کوبنده و طنز بود؛ و با این حربه، جامعه کهن و چگونگی پیروی توده ها از سنت های ستمگرانه و تقویت این سنن توسط خود آنها را افشاء می کرد. او با غرور اعلام کرد که: آثارم  را تحت امر نوشته ام؛ اما من اوامری را اجراء کردم که توسط پیشاهنگ انقلابی آن زمان صادر شده بود؛ و از این اطاعت خرسندم. اینها اوامر امپراتور نبود؛ دلارهای طلائی یا تیغه شمشیر اینها را دیکته نکرده بود.

 در سال 1926 که حکومت یکی از جنگ سالاران پلید شمال، دانشجویان را به خاک و خون کشید، "لو ژون" خشمگینانه چنین گفت: کسانی که در منجلاب فرومایگی غوطه می خورند در این خونریزی های بی اثر کور سوئی از امید می بینند؛ اما جنگاوران واقعی راه کبیر خویش را ادامه می دهند. و زمانی که توفان انقلاب در جنوب چین به راه افتاد، "لو ژون" با قلبی سرشار از امید به "گوان ژو" (کانتون سابق) رفت که بعدا به مرکز نیروهای انقلابی تبدیل شد.

 حزب کمونیست چین چندین سال با حکومت ناسیونالیست گومیندان به رهبری چانکایشک همکاری می کرد. اما در 12 آوریل 1927، ژنرال چانکایشک به انقلاب خیانت کرد؛ کودتا به راه انداخت و شمار عظیمی از کمونیستها و توده های انقلابی را کشتار کرد. مشاهدات "لو ژون" از ناحیه "گوان دون" چنین بود: جوانان به دو اردوی بزرگ تقسیم شده بودند و اغلب کسانی که جوانان را کشتار کردند خود جوان بودند. آنها هیچ اهمیتی برای زندگی و جوانی کشته شدگان قائل نبودند؛ توجه نداشتند که مردگان را نمی توان دوباره زنده کرد. او نوشت: من معتقد به تکامل تدریجی بودم. مطمئن بودم که آینده بهتر از گذشته خواهد بود؛ و جوانان از پیرها بهتر. اما جنگ داخلی "طرز فکر کهنه" او را ناگهان در هم ریخت. در عین حال فداکاری بیباکانه کمونیستها، "لو ژون" را به آینده ملت و انقلاب امیدوار ساخت.

 او در سال 1927 به شانگهای رفت. در همان چند سال اولی که در این شهر بود، هر چه کتاب در مورد مارکسیسم پیدا می شد را مطالعه کرد. به گفته خودش: عملا همه وقتم به مطالعه می گذشت. بعلاوه، او به ترجمه آثار بسیار پرداخت. "لو ژون" که به مارکسیسم مسلح شده بود، طرز تفکر خویش را عمیقا تجزیه و تحلیل کرد. او کار خویش در ترجمه آثار تئوریک مارکسیستی را با اسطوره پرومته قیاس کرد که آتش را به خاطر آدمیان دزدید. من آتش را از کشوری دیگر دزدیدم تا گوشت خود را بپزم. اگر طعمش را بهتر کند به نفع خورندگان خواهد بود؛ و گوشت من هدر نخواهد شد.

 طی این دوره، "لو ژون" از جانب نویسندگان گوناگون مورد حمله قرار گرفت؛ و از آنجا که هرگز از نگارش و فعالیت انقلابی پا پس نکشید، با مبارزه ای حاد و پیچیده روبرو شد. در واقع، این فشارها باعث شد که "لو ژون" سرسختانه تر به پیش رود. به قول خودش: یک انقلابی از انتقاد از خود نمی هراسد. از آنجا که خود را خیلی خوب می شناسد، جرات بیان آشکار مسائل را دارد.

 او در مقدمه کتاب "دو قلب" تحلیلی صادقانه از خود ارائه داد و اعلام کرد که مدافع رهائی پرولتاریاست: دائما با خود کلنجار می رفتم؛ "سرم را به دیوار می کوبیدم" و رفتاری حلزون وار داشتم؛ انگار تجسم همه بدبختی های جهانم؛ بز بلا گردان نوع بشرم. این احساس چیزی جز سرخوردگی روشنفکران طبقه میانی نبود. حقیقت جز این نیست. به همین خاطر، وقتی از طبقه ام که آن را خوب می شناختم متنفر شدم، از نابودیش هیچ تاسف نخوردم. و بعدها واقعیت به من آموخت که آینده فقط از آن پرولتاریای بالنده است.

 مائوتسه دون در مقاله "درباره دمکراسی نوین"، سال های واپسین حیات "لو ژون" مارکسیست را چنین ارزیابی کرد: جالبتر از همه این بود که اگر چه حزب کمونیست در تمامی موسسات فرهنگی و آموزشی مناطق گومیندان موضعی کاملا بی پناه داشت اما کارزار فرهنگی "محاصره و سرکوب" گومیندان در مناطقش تماما شکست خورد. چرا این اتفاق افتاد؟ آیا این سئوال ذهن را مشغول نمی کند و به تعمق وا نمی دارد؟ علت آن بود که درست در بحبوحه چنین کارزارهای "محاصره و سرکوبی"، "لو ژون" که معتقد به کمونیسم بود به غول انقلاب فرهنگی چین تبدیل شد.

 "لو ژون" بعد از شروع فعالیت در زمینه ادبیات انقلابی، عمدتا از فرم مقالات کوتاه استفاده کرد. سرکوب فرهنگ مترقی و انقلابی توسط گومیندان از یک طرف، و مبارزه حادی که "لو ژون" با صدها نوشته کوتاه در عرصه فرهنگ به راه انداخت، مجموعه آثاری را فراهم آورد که توشه ای ارزشمند برای جنگاوران نوین جبهه فرهنگ فراهم ساخت.

 "لو ژون" در این آثار از طنز و هجو آتشین استفاده کرد و شخصیتهای تیپیک چاپلوس و نوکر صفت در برابر امپریالیسم و فئودالیسم را به تصویر کشید. او همانند یک نقاش ماهر، یک نمایشگاه بزرگ از چهره خبیث جنگ سالاران ارتجاعی، چانکایشک و مرتجعین گومیندان که خلق چین را بیرحمانه سرکوب می کردند، نوکران امپریالیستهای خارجی، و کسانی که ژست مارکسیست بودن می گرفتند اما در واقع ضدانقلابی بودند، بر پا داشت.

 این مقالات کوتاه نه فقط خشم و نفرت به دشمن را فریاد می کرد، بلکه بیانگر آرزوهای آتشین بود؛ خلق را بر می انگیخت و پیروزی انقلاب را شادمانه نوید می داد. برخی از این مقالات احساسات وی را منعکس می کرد و برخی دیگر مباحث تئوریک را در بر می گرفت. تعدادی از آنها به صورت خاطرات روزانه به روی کاغذ آمده، تعدادی نیز در قالب نامه به دوستان است. نوشته ها گاه به شکل طرح است و گاه به صورت قصه. "لو ژون" خود را به یک دسته بندی ادبی محدود نمی کرد، بلکه اشکال گوناگون را برای ابراز هنر و پیام خود بر می گزید.

 "لو ژون" به نویسندگان جوان خاطر نشان کرد که: اگر تغییری در کار نباشد و ما موافق جریان شنا کنیم، هیچ خدمت و کمکی به عصر حاضر نکرده ایم... ما ممکن است نتوانیم عمیقترین تغییرات را بیان کنیم، اما از این امر نباید دلسرد شویم. حتی اگر نتوانیم کل این تغییرات را بنمایش گذاریم، حداقل می توانیم یک جنبه از آن را نشان دهیم. عظیمترین ساختمان ها نیز از تخته و آجر ساخته شده اند. چرا ما نباید یک الوار یا یک آجر باشیم؟

 مدافع خط مائواز دهه 1930، جنبش نوین ادبی چین به عرصه ای داغ و پر جدال تبدیل شد. در ماه مارس 1930، "لو ژون" و  50 نویسنده دیگر "اتحادیه نویسندگان چپ چین" را بنیان نهادند. این یک تشکل جبهه متحدی بود. اعضای "اتحادیه" به حکومت گومیندان حمله برده، مدافعان هنر و ادبیات سنتی را تحقیر کرده، و مکتب آن دسته نویسندگان که به فرهنگ بورژوائی غرب کرنش می کردند را به نقد کشیدند. آنها به تبلیغ ادبیات انقلابی شوروی و برنامه های چپ پرداختند.

 "لو ژون" که از اوائل دهه 30 کمونیست شده بود، پیش از آنکه نقش خود را بمثابه یکی از رهبران انقلاب فرهنگی تثبیت کند، به یکی از سخنگویان مشهور "اتحادیه" تبدیل شد. و کمی بعد "اتحادیه" به شدت تحت پیگرد و آزار قرار گرفت.

 "لو ژون" در افشای قتل نویسندگان انقلابی توسط گومیندان، مقاله ای تحت عنوان "اوضاع کنونی هنر در روزگار تیره و تار چین" نوشت و آن را برای چاپ به خارج از کشور فرستاد. طبق گزارش روزنامه های شانگهای، از ماه اوت تا اکتبر 1930 بیش از 100 هزار نفر از افراد کمونیست و ترقیخواه چین به قتل رسیده بودند. دوستان "لو ژون" که می ترسیدند او نیز کشته شود با امضای مقاله توسط وی مخالفت کردند. ولی "لو ژون" به آنها گفت: اینها حرفهائی است که باید گفته شود. همینطور ببرید و چاپش کنید.

 "لو ژون" که تحت نظر پلیس قرار داشت به یک زندگی نیمه مخفی روی آورد. او که غالبا از نظرها پنهان بود، مقالاتش را تحت بیش از 130 نام مستعار منتشر کرد. "لو ژون" برای برقراری پیوند بین ادبیات و انقلاب مبارزه کرد و با سربلندی، علاقه و وحدت خویش با انقلاب مائو را اعلام داشت. او گفت: واقعیت اینست که برای ترسیم چهره انقلاب باید انقلابی بود... چقدر این واژه "انقلاب" را شنیده ام! در "جانگسو"، در "ژیانگ"، صحبت از انقلاب است. افراد از شنیدن این واژه به وحشت می افتند. اما انقلاب چیز عجیب و غریبی نیست. از طریق انقلاب است که جامعه خود را تصحیح می کند؛ نوع بشر پیشرفت می کند و از کرمهای دیروز به موجودات انسانی تبدیل می شود؛ از بربریت به فرهنگ می رسد. بنابراین حتی یک لحظه هم نیست که انقلاب در کار نباشد.

 "لو ژون" این بحث را مطرح کرد که اگر اشکال هنری کهن به صورت دست چین شده و در ترکیب با محتوای نو در خدمت انقلاب قرار گیرند، قادرند اشکال جدید و متمایز هنری را پدید آوردند. این بحث که در یکی از مقالات "لو ژون" به سال 1934 ارائه شده بود، بعدا بمثابه نظر رسمی حزب کمونیست چین به تصویب رسید: فعالیت به خاطر توده ها و تلاش برای قابل فهم کردن مسائل برای آنها، دقیقا راستای حرکت یک هنرمند مترقی را مشخص می کند. اگر ما برخی اشکال قدیمی را انتخاب کنیم، ضرورتا باید بخش هائی از آن را حذف کنیم. و به خاطر این حذف، ضرورتا باید بخش هائی را به آن بیفزائیم. در نتیجه اشکال جدیدی پدید خواهند آمد؛ و این خود به معنای یک تغییر و تبدیل است.

 مائو بعدها در سال 1956 نوشت که هنر تبارز زندگی، اندیشه و احساسات خلق است؛ و ارتباط بسیار نزدیکی با رسوم و زبان یک ملت دارد.... قطع رابطه با تاریخ و رها کردن میراث مان کار صحیحی نیست. مردم عادی این کار را قبول نخواهند کرد.

 "لو ژون" و سایر نویسندگان انقلابی آن زمان چین، در عین حال که آثار سنتی فئودالی و کهنه را رد می کردند، به جستجوی عناصر مثبت در میراث ادبی کشور پرداختند. آنها شعر اعتراض، قصه های عامه فهم، نمایشنامه ها، و ترانه های مردمی بیشمار و سنتهای نقالی که بصورت نوشته موجود بود را کشف کردند. بعلاوه، بسیاری از داستان ها و نمایشات را مردم طی قرنها سینه به سینه حفظ کرده بودند. نسل نوین نویسندگان انقلابی در این آثار ادبی که آفریده مردم عادی بود الگوهائی را دیدند که می شد از آنها برای خلق آثار نوین هنر انقلابی استفاده کرد.

 از قهرمانی های "لو ژون" در سالهای واپسین زندگیش داستانها نقل می شود. او و یارانش برای دفاع از حقوق خلق و نجات انقلابیون زندانی، "اتحادیه حقوق مدنی چین" را در ژانویه 1933 تشکیل دادند. "لو ژون" به مثابه عضو اجرائی کمیته رهبری این اتحادیه به بسیاری از انقلابیون که در زندانهای چانکایشک بسر می بردند کمک کرد. زمانی که یکی از اعضای رهبری اتحادیه به دست مامور ویژه گومیندان به قتل رسید، بسیاری افراد به "لو ژون" ـ که نامش در لیست ترور قرار داشت ـ توصیه کردند که خود را از مهلکه برهاند. اما "لو ژون" در مراسم سوگواری رفیقش حاضر شد و مقاله "در رثای یان چوان" را جسورانه به روی کاغذ آورد: چه کسی به فکر باران های جنوب است که برای فرزندی دیگر از فرزندان خوب خلق از دیدگانم جاریست!

 بعد از آنکه ژاپن در سال 1931شمال چین را به اشغال خود در آورد، مائو فراخوان تشکیل یک جبهه متحد برای نبرد با تجاوز ژاپن را صادر کرد. "لو ژون" یکی از نخستین کسانی بود که با نوشتن مقاله و ستودن ابتکار مائو، به این فراخوان پاسخ مثبت گفت. "لو ژون" یکی از علاقمندان و پیروان بزرگ مائو بود. زمانی که "لو ژون" خبر موفقیت راهپیمائی طولانی و رسیدن به منطقه "شنسی شمالی" در سال 1935 را شنید، پیامی مخفی برای حزب کمونیست چین و مائو فرستاد و در آن گفت: امید چین و نوع بشر به شماست.

 اشغال چین توسط ژاپن، مبارزه حادی را در حزب کمونیست چین دامن زد. یکی از رهبران حزب به نام "وان مین" به تبلیغ "خط اپورتونیستی" راست روانه ای پرداخت که تسلیم به حکومت ارتجاعی چانکایشک ـ گومیندان را مطرح می کرد. او شعار "حکومت دفاع ملی" را جلو گذاشت و دبیر کل "اتحادیه نویسندگان چپ" که "ژویان" نام داشت نیز از این شعار دفاع کرد. بدین طریق مبارزه ایدئولوژیکی که درون حزب جریان داشت در "مبارزه دو خط" در عرصه هنر و ادبیات بازتاب یافت. نویسندگانی که پیرو "ژویان" بودند به تکرار بحث "وان مین" پرداخته و شعار "ادبیات دفاع ملی" را تبلیغ کردند. "لو ژون" در مخالفت با این بحث، "ژویان" را به مثابه یکی از "بوروکراتها و مقامات ادبی" تقبیح کرد و شعار "ادبیات در خدمت توده های انقلابی که در برابر ژاپن به مقاومت برخاسته اند" را مطرح کرد.

 "لو ژون" در آخرین سال زندگیش در حالی که از رمق افتاده بود، با شور و شوق بسیار با انقلابیون جوان از راهپیمائی طولانی، صحت سیاست جبهه متحد مائو، و اخبار تمامی پیروزیهای ارتش سرخ در منطقه "شنسی شمالی" می گفت. او که نتوانسته بود به ارتش سرخ بپیوندد چنین نوشت: برای نبرد در صفوف سربازان، سلاح قلم بر کف گرفته ام. دست کم، توان این کار را دارم.

 بعدها مائو به سال 1942 در "سخنرانیها در محفل ادبی و هنری ینان" از قول "لو ژون" چنین گفت: وجود یک هدف مشترک پیش شرط یک جبهه متحد است... این واقعیت که جبهه ما متحد نیست نشان می دهد که نتوانسته اهداف ما را یکی کند، و برخی افراد فقط مدافع منافع گروه های کوچک، یا در واقع مدافع منافع خویشند. اگر ما هدف خود را خدمت به توده های کارگر و دهقان قرار دهیم، جبهه ما بدون شک متحد خواهد بود.

 وضع جسمانی "لو ژون" بیش از پیش تحلیل می رفت و دوستانش وی را تشویق به خروج از کشور می کردند. اما او چین را ترک نکرد و به رفقایش چنین گفت: ترجیح می دهم به جای چند سال بیشتر زندگی کردن اما بیکار بودن، چند سال کمتر زندگی کنم اما اینک بیشتر کار کنم.

 "لو ژون" که از بیماری سل رنج می برد به سال 1936 در گذشت.

 او زنده نماند تا پیروزی انقلاب چین در سال 1949 را ببیند. اما جنبش نوین ادبی که "لو ژون" جزئی از آن بود، تاثیری عمیق بر فرهنگ چین داشت. زبان کهنه ادبی و ادبیات کهنه کلیشه ای سریعا رو به افول نهاد. مردم در خواندن و نوشتن، یک زبان عادی تر و توده ای تر را به کار گرفتند و کسب دانش و تحصیل برای شمار گسترده تری از افراد تسهیل شد. شعر، مقاله، داستان کوتاه، رمان و نمایشنامه، راستای جدیدی پیدا کرد. پیشرفتهای بزرگی نیز در زمینه نقد ادبی و تئوری ادبیات حاصل شد. بدین ترتیب، ارتباط ادبیات با واقعیات زندگی و جامعه نزدیکتر شد و بیش از پیش در دسترس توده های تحتانی قرار گرفت. "لو ژون" در زمینه تئوری و عمل، میراثی را برای هنرمندان انقلابی تمامی جهان به جای گذاشته است.

* * *

  در سال 1942، مائو "سخنرانی ها در محفل ادبی و هنری ینان" را چنین به پایان برد: این بیت از شعر "لو ژون" باید شعار ما باشد:

با ابروان در هم کشیده، با خونسردی در برابر هزار انگشت سرزنش می ایستم

و با سر خمیده، همچون گاو نری مطیع به کودکان خدمت می کنم

 مائو نوشت که: "هزار انگشت سرزنش" همانا دشمنان ما هستند. و ما هرگز بدانان تسلیم نخواهیم شد. هر قدر هم که بیرحم باشند. "کودک" در اینجا مظهر پرولتاریا و توده هاست. همه کمونیستها، همه انقلابیون، کل ادبیات انقلابی و کارگران هنری باید "لو ژون" را سرمشق قرار دهند و "گاو نر" پرولتاریا و توده ها باشند؛ و تا دم مرگ بار وظایف را بر دوش کشند. روشنفکرانی که می خواهند با توده ها درآمیزند و به آنها خدمت کنند، باید از پروسه ای بگذرند که توده ها و آنها یکدیگر را بهتر بشناسند. این پروسه شاید خیلی دردناک و پر اصطکاک باشد و حتما چنین خواهد بود؛ اما اگر اراده کرده باشیم، می توانیم ملزوماتش را فراهم کنیم. 

 

 

 

 

1 توضیح مترجم: در متون فارسی نام این نویسنده انقلابی با تلفظ "لو سیون" آورده شده است.

2 معاهده 1919 ورسای، امتیاز آلمان را به ژاپن واگذار کرد. (منظور از این امتیاز، منطقه ای بود که قدرتهای خارجی در آن حقوق ویژه اقتصادی و سیاسی داشتند.)

3 بدعت در اصول تغییر ناپذیر دینی ـ مترجم  

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد