آزادی

ما خواهان افغانستان آزاد، مستقل، دموکرات، سیکولار و عاری از هرگونه تبعیض لسانی، سمتی و مذهبی هستیم

آزادی

ما خواهان افغانستان آزاد، مستقل، دموکرات، سیکولار و عاری از هرگونه تبعیض لسانی، سمتی و مذهبی هستیم

پیدایش و تکامل انسان

در مورد پیدایش انسان و تکامل آن بطور مجوعی دو نظر وجود دارد :یکی نظر ایدلیستها دیگری نظر ماتریالیستها.

اما قبل از توضیح این دو نظر قابل یادوری است که هدف این نوشته تحقیق عمیق در مورد پیدایش و رشد انسان نیست. این به صورت ابتدایی نکات یاد آوری میشود تادر جریان مطالعه ای تایخ وطنمان در مورد منشاً انسان خالی ذهن نباشیم.

نظر آیده لیستها:

تمام ادیان در مورد پیدایش و تکامل انسان نطر مشابه دارند.

مصریان قدیم عقیده داشتند که خدا"خنوم" اولین مرد و زن جهان را روی چرخ کوزه گری از گل آفرید.

"تورات"کتاب موسی پیامبر و نبی اسراییل نطر مشابه داشت. در آییه 7 کتاب پیدایش نوشته شده:خداوند آدم را از خاک زمین بسرشت و در بین وی روح حیات دمید و آدم نفس زنده شد."دین عیسی پیامبر مسیحیان هم اعتقاد دارد که خدا آدم را از گل آفرید و حوا را از پهلوی آدم.

در قران نیز در سوره طه و البقره در مورد پیدایش آدم و حوا نظراتی نظیر نظرات تورات و مصریان قدیم آمده است مثلاٌ در "تفسیر طبری " نوشته شده است و قتی خدا آدم را آفرید به شیطان امر کرد که به آدم سجده کند. شیطان گفت:من از آتش و آدم از خاک است. پس او را سجده نمی کنم. خدا قهر شد و شیطان

را از جنت بیرون کرد.

آدم در بهشت به خوبی و خوشی زندگی می کرد.یک روز وقتی که آدم در خواب بود خدا حوا را از قبرغه چپ او پیدا کرد. زیرا خدا می خواست نسل آدم را زیاد کند. شیطان که در خارج بهشت بود با آدم رقابت داشت. شیطان روزی در لای دندان مار مخفی شد و به جنت رفت. شیطان آدم و حوا را بازی داد  و به خوردن میوه که منع بود تشویق کرد. حوا پنج دانه گندم را از درخت چید ،دو دانه را خود حورد که هیچ حادثه ای رخ نداد سه دانه را آدم خورد،ناگهان موی های بدن شان ریخت و از هم دیگر شرم کردند. درخت انجیر آنان را با برگ خود پوشاند. درختان بهشت سر فرود آوردند.و با شاخه های شان مویهای  آدم و حوا را جمع کردند. بعد خدا آدم،حوا و شیطان را از جنت بیرون انداخت. شیطان به سمنان افتاد،حوا به جده ،آدم در کوههای سراندیب هند و مار به اصفهان.

آدم صد سال گریه کرد. از اشکش جویباری جاری و از کوه سرازیر شد. در کنار جویبار گیاهای شفاف رویید پس از صد سال آدم پیر و ناتوان شد،خواست بمیرد. درین وقت خدا او را بخشید و اجازه داد تا با خوا یکجا شود تا فرزندان را بوجود آورند. بعد آدم و حوا زاد و ولد کردند و نسل آدم و حوا بر روی زمین پخش شد.

نظریه ماتریالیستها:

ماتریالستها و طرفداران علم و ساینس عقیده داشتند که بیشتر از

(4000) میلیون سال قبل در یکی از ستاره ها در اثر تعاملات کیمیاوی و فزیکی انفجاری رخ داد. از این ستاره کتله بزرگی در فضا هر طرف پرتاپ گردید. یکی از کتله ها که حال رمین نام دارد،در مدار آفتاب قرار گرفت.

از عمر زمین (4000) میلیون سال می گذرد. کتله زمین در ابتدا یک قوغ آتش بود،در مدت میلیون ها سال یک قشر سرد روی زمین را گرفت هایدروجن و اکسیجن به هم تعامل کردند و در قشر فوقانی زمین آب تشکیل شد.

1030 میلیون سال هیچ زنده جانی در سیاره زمین وجود نداشت ولی درین مدت طولانی پیوسته تعاملات کیمیاوی صورت می گرفت در اثر همین تعاملات کیمیاوی 2700 میلیون سال پیش حیوان یک سلولی بر روی آب بوجود آمد. این حیوان طی میلیون ها سال به حیوان چندین سلولی تکامل کرد. با گذشت زمان حیوان چندین سلولی در اثر اوضاع  مختلف طبیعت به حیوانی تکامل یافت که نسبت به دیگر حیوانات خصوصیات پیشرفته داشت.

در اثر تکامل طبیعت 12 میلیون سال پیش در افریقا در خانواده ای میمون ها اولیه حیوانی رشد نمود که نامش را استرالوییته کوس گذاشتند. این حیوان که جسدش از زیر خاک بر آمد نسبت به دیگر حیوانات دارای حصوصیات پیشرفته خاص بود مصلاٌ: سایر حیوانات با چیگ و دندان یعنی با غرایز طبیعی از خود دفاع می کردند ولی استرالوییته کوس چون مغز و دستهایش تکامل یافته بود با سنگ از خود دفاع می کرد. گرفتن سنگ و کوبیدن آن به روی دشمن از یکطرف در تکامل دستهایش تاثیر کرد از جانب دیگر بر مغز وی نیز اثر گذاشت. چنگالهایش قوی گردیده آماده انجام کارهای دیگر شد.

استرالوییته کوس (11) میلیون سال عمر کرد.در(11)میلیون سال در مغز و جسم آن از لحاظ بیولوژیکی و فزیکی تغییرات تدریجی صورت گرفت. یک میلیون سال پیش استرالوییته کوس به حیوان  تکامل یافته بنام پیته کانتروپوس رشد کرد. پیته کانتروپوس نظر به بابای خود استرالوییته کوس از نظر مغز و جسم متکاملتر بود.بابایش فقط سنگ را زا زمین می گرفت و دشمن را میزد ولی پیته گانتروپوس سنگ را تر سنگ دیگر می زد و آنرا تیز می کرد. توسط این ابزار هم از خود دفاع میکرد و هم ریشه نباتات را می کند یعنی پیته کانتروپوس شبیه انسان است و ابزار می ساخت.با ساخته شدن این ابزار انقلابی در تکامل انسان رخداد و این خصوصیتی است که هر گز سایر حیوانات ندارند.

در تاریخ دوران سنگ از یک میلیون سال قبل یعنی از زندگی پیته کانتروپوس آغاز می گردد و به دو دوره تقسیم شده است  کهن سنگی و نو سنگی.

پیته کانترو پوس ها (400)هزار سال به شکل گله ای زندگی می کردند و در دوران کهن سنگی قرار داشتمد،ابزار پیته کانتروپوس شکل مشخص نداشتند. اینها فقط سنگ را می شکستند که در نتیجه تیز می شد. پیته کانتروپوس چون ابزار می سازد ، به کار می برد و دسته جمعی زندگی مس کند از لحاظ اجتماعی هم رشد و تکامل می نماید و قدرت ادای کلمات را می یابد. زیرا جبراٌ بر وسیله که ساخته  اند باید نام بگذارد. کلمات پیته کانتروپوس ها یک هجایی بود ولی مفهوم یک کلمه را ادا می کرد درین زمان کلمات در مدت (400) هزار سال بتدریج در مغز و سایر اعضای پیته کانتروپوس و همچنان در ابزار کار در اثر کار جمعی و استعمال سنگ تیز تغییراتی صورت گرفت، در اثر همین تغییرات (600) هزار سال پیش این حیوان به حیوان دیگر بنام سینا نتروپوس تکامل یافت. در نزدیکی شهر پکن در غاری جسد سینانتروپوس(انسان چینی ) کشف شد.

این حیوان انسان نما نسبت به اجداد خود بسیار با فرهنگ و متکامل تر بود. وی به حاطر حفظ جان خود از دشمن و سردی در غار زندگی می کرد. حیوانات را شکار و از پوست آن لباس می ساخت.از آتش برای پختن گوشت و گرمی استفاده می نمود. ولی روشن کردن آتش را یاد نداشت. فقط قادر بود آن را شعله ور نگهدارد. سینانتروپوس سه نو ابزار ساخت.

1 تبر دستی       2  تراشندگی سنگ                     3   نوک تیز

 

ساختن ابزار و استعمال ابزار و ساختن پوشاک در تکامل دستها،مغز و سایر اعضای این انسان تاثیر فوق العاده کرد. بخصوص خوردن گوشت که پروتین دارد. پروتین مغز سینا نتروپوس را زیاد غنی ساخت. مغز وی از لحاظ وزن ئ از لحاظ ساختمان پیچیده تر شد. سینا نتروپوس با قامت راست راه می رفت در سینه ،زنخ ،زبان و گردن آن تغییرات زیادی رخداد. گردن از شانه ها بر افراشته گردید زنخ به شکل امروزی و زبان در ادای کلمات رو شد.

سینانتروپوس ها زندگی گله ای داشتند، روابط جنسی نیز گله ای بود. این انسان مدت (800) هزار سال عمر کرد. از لحاظ تاریخی به دوران کهن سنگی تعلق دارد در مدت (500) هزار سال بتدریج تغییرات کمی در مغز ، جسم و فکر سینانتروپوس انباشته شد. صد هزار سال پیش به انسان پیشرفته تری بنام نیادرتال جهش کرد.

تینادرتال نسبت به نیاکان خود زیاد پیشرفته و هوشیار است.وی آتش را از مالیدن دو چوب با هم افروفت به مقدمات هنر مجسمه سازی و نقاشی دست یافت،مفهوم دین برای اولین بار در زندگی انسان درین زمان بوجود آمد. زبان تینادرتال رشد فراوان کرده حال وی جمله مس سازد و مفاهیم را بدرستی ادا می کند،با حیوانات وحشی به مقابله بر می خیزد.مدتها در غارها مسکن اختیار می کند.

حیوانات را به خوبی شکار میکند و از پوستشان لباس می سازد و غذایی کافی دارد. تینادرتال که سال ها در یک غار مسکن دارد زندگی خانوادگی بتدریج شکل می گیرد ولی اکثراً زندگی گله ای بوده و ازدواج و سایر مراسم از مقررات گله ای پیروی می کرد در نتیجه تمام اعضای  گله های معین با هم خویش اند.

انسان تینادر تال (60) هزار سال عمر کرد. کار دسته جمعی با وسایل نسبتاً پیشرفته در مدت (60) هزار سال رد ساختمان و افکار این انسان بغییرات عظیمی ایجاد کرد. در مغر جمجمه ،جوف دهن،لوله زبان ،خنجره،کردن ،ستون فقرات ،دست ها و پاهها تغییرات اساس رخداد.

درین مدت (60) هزار سال انسان کلمات زیادی را در مغز خود جا داد و مفاهیم زیادی بین انسانها به شکل قرار داد قید گردید. دستها کارهای ظریف هنری را انجام می داد. حال تینادرتال می تواند فکر کند و برای زندگی آینده نقشه داشته باشد.

این انسان به طور قطع از لحاظ خصوصیات اساس از حیوانات جدا شده وان خصوصیات اساس عبارت اند از:

تولید وسایل کار ،فکر کردن و سخن گفتن.

از (40) هزار سال تا(15) هزار سال پیش در مدت (25) هزار سال قبل انسان از لحاظ ابزار سازی،اندیشه ،زبان ،هنر و جسم تکامل زیاد کرده است.

ولی بزرگترین تغییری که در اجتماع آمد اهلی ساختن حیونات و ساختن تیر و کمان بود. اولین حیوانی که اهلی شد سگ است. اهلی شدن حیوانات زمینه ای مالداری را فراهم کرد. و ساخته شدن تیر و کمان از یک طرف جهشی است به یک سلاح مدرن و سلطه انسان بر حیوان و از طرف دیگر اختراع کمان بیانگر تکامل فکر انسان در دوره کهن سنگ است .

تینادرتال بدون دغدغه همین انسان امروزی است که بنام انسان اندیشه ور یاد می شود. درین زمان انسان دارای عقاید دینی است ولی نهایت ابتدایی.

آن نیروهای طبیعت که برایش نفع می رساند مثل آفتاب و آتش مورد احترام شان بود و حامی خود می دانند. از نیروهای تخریبکار طبیعت مثل طوفان،آتشفشان،زلزله و طغیان دریاها نفرت دارند. بین این دو نیروی طبیعت تضاد را

مشاهده م کنند و می کوشند که خدایان آفتاب،مهتاب و آتش را خشنود سازند برای این کار مراسم ساده دینی را انجام می دادند. بدین اساس دین ریشه (50) هزار سال قبل از امروز دارد.

دوره کهن سنگی (15) هزار سال قبل که (985) هزار سال دوام داشت پایان می یابد. و دوره نو سنگی آغاز می شود.

 

دوره نوسنگی:

دوره نو سینگی از(15)هزار سال پیش آغاز و مدت (9) هزار سال دوام می کند درین دوره انسان وسایل نسبتاًئ پیشرفته را مانند تبرو کلنگ می سازد تبرو کلنگ این دوره مثل ابزار سنگی دوره ای کهن سنگی نیست.

این ابزار شکل معین داشته و صیقل می شوند. تبر در قطع کردن درختان بکار می رود همین تبر بود که فنقیهی ها با قطع کردن چوب اولین کشتی راساختند. ساخته شدن کشتی سبب شد که انسان در آبها گردش کند و به چیز های تازه دست یابد. کلنگ وسیله ایست که توسط آن زمین را شیار می کنند و در آن دانه م کارند که در نتیجه زراعت رایج  شد.در دوران نو سنگی کار زراعت بدوش زنان است.

یکی از برجسته فرق دوره ای نو سنگی با کهن سنگی این است که درین دوره تکامل بیولوژیکی انسان جای خود را به تکامل اجتماعی میدهد. یعنی تا زمانیکه انسان به طور قطع از حیوانات جدا نساخته بود تکامل انسان به خصوص رشد مغز آن بیولوژیکی بود یعنی روز تا روز حجم آن زیاد می شد و ساختمانش پیچیده تر می شد. ولی از زمانیکه انسان به حیث موجود به کلی متفاوت از سایر حیوانات تکامل کرد.صاحب قدرت ساختن وسایل کار ، سخن گفتن و اندیشه شد مغز انسان بیشتر در جهت شناخت از جامعه رشد کرد.

زیرانسان دوره نو سنگی در جامعه نسبتاً پیشرفته زندگی می کرد و مغز اش از مسایل اجتماعی متاثر می گردید تا از طبیعت.اما این به هیچ صورت این معنی را نمیدهد که انسان دیگر از لحاظ بیولوژیکی تکامل نمی کند.

تکامل بیولوژیکی بطور دوامدار ادامه دارد ولی نهایت بطی است که مدت هزار سال هم نمی توان اثر آنرا دید.

از 15 هزار سال پیش نطفه های خانواده در بطن رندگی گله ای انسان بسته شد. این سازمان اجتماعی(خانواده) بتدریج رشد کرد. درین زمان مادر میوه می چید و به زراعت مشغول بود. غذا رسان ،شیرده و محافظ کودکان مادر بود. لذا مادر از لحاظ اقتصادی بر خانواده تسلط داشت و کودکان از مادر خود اطاعت می کردند. به عبارت ساده از اواخر دوره کهن سنگی تا پایان دوره نو سنگی در جامعه مادر شاهی وجود داشت.

در جامعه مادر شاهی پدر خانواده مشخص نبود.یعنی زن با هر کی می خواست یکجا می شد به عبارت دیگر چند شوهری وجود داشت.

با کشف فلزات ،اهلی شدن زیاد حیوانات،زراعت و مالداری رونق گرفت.ابزار فلزی جای ابزار چوبی ،سنگی و استخوانی را گرفت ابزار فلزی بیل ،کلنگ و نیزه نسبت به ابزار گذشته ظریفتر بوده و انسان توسط  کار زیاد را بسادگی انجام داد

زارعت جای میوه چیدن و مالداری جای شکار را گرفت.

کار انسان ثقیل و خشن شد.در کار سنگین بیشتر مرد ها سهم گرفتند زیرا زنان از لحاظ جسمی نسبت به مرد ها ضعیف اند. از جانب دیگر انسان  حالا سالها در مغاره ها سکونت دایم دارد و  خانواده حیوان اهلی شده ،غله ووسایل  کار را اختیار خود دارد که دیگر خانواده ها و تا گله ها حق مداخله را در آن ندارد. درین وقت مرد از لحاظ اقتصادی بر خانواده ها مسلط است و کلان آن نیز می باشد.

اکنون پدر کودکان بطور مشخص (نادر) است. زن حق چند شوهر را ندارد ولی مرد دارای چند زن است. کار اساسی زن ترتیب کودکان و نگهداری خانواده می باشد اما این به هیچ صورت به این معنی نیست که زن در زراعت ،مالداری و کار ها سهم نمی گیرد شواهد بر آمده از "قره کمر"ایبک سمنگان و "آق کبرک" بلخ واظح می سازد که در اواخر کهن سنگی انسان صنعت ابتدایی مثل کوزه گری و ساختن زیورات (مس) آغاز کرده بود. اما نهایت ابتدایی و عقب مانده. در دوران نو سنگی و به خصوص 7-8 هزاز سال قبل از امروز، صنعت کوزه گری،مس گری و زیور سازیرواج یافته بود.

مردم به هنر های زیبا چون مجسمه سازی و نقاشی در حد ساده ی آن دست یافته اند.

تمام پیشرفت جامعه نو سنگی سبب استحکام زمان خانوادگی شد.

این سازمان هم خون از چند نفر معین جامعه گله ای را بر هم زد و قدم در راه تشکیل سازمانهای بزرگتری طایفه ای و قبیله ای نهاد.

 

پـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــایــــــــــان   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد